پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

Title-less

شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۸۹، ۰۷:۳۷ ب.ظ

 

به نام خدا

 

این روزها هرچه بیشتر مشغول کتاب ومقاله وترجمه می شوم٬هر چه نُوت های روی دریخچال بیشتر می شوند٬هر چه تلفنم را کمتر جواب می دهم٬ هرچه کمتر میروم توی هپروت توی خستگی ها٬ هر چه تسک های هفته وماه بیشتر تیک می خورند٬ هرچه توی مسیرخانه بیشتر سعی می کنم به چیزی فکر نکنم...هرچه...هرچه...

هرچه می کنم باز یک جایی از آن دورها همیشه ایستاده ای وبه من می خندی. نمی دانم چرا همیشه آن دورها می ایستی ومیخندی. خوب بیا نزدیکتر بخند. "حرجی نیست بر تو٬ دیوانه". می خندی به این مسیری که هر روز میروم وبرمیگردم. به این "مسیر زندگی من." که نمی دانم چه چیزش برای تو خنده دار بود همیشه. اصلا تو همیشه به همه چیز بیخود می خندیدی ومن بعضی وقتها فقط. آن هم برای اینکه ناراحت نشوی. "من همیشه آدم آرامی بودم" و تو انگار آرامش توی وجودت نبود. یادت می آید؟

خیلی وقتست دیگر به این چیزها فکر نمی کنم. دیگر حتی توی خیابان سرم را هم بالا نمی آورم که  همه جا تو را ببینم. 

 نمی دانم چرا  باز یک جایی از آن دورها همیشه ایستاده ای وبه من می خندی.

 

۸۹/۱۱/۱۶
پشت کوهها

نظرات  (۱۲)

حالا این خندیدنش منو اذیت نمیکنه ! این دور ایستادنش بیشتر عذاب میده ! به قول شما خب بیاد نزدیک تر !

پس شمام آره ؟!
همیشه همینطوری است. می رود می ایستد آن دورها و فقط می خندد...

نه! مثل اینکه همه مبتلان !
.
لبخند هم اگر نزنی،
نگاه سنگینت عذابم می دهد..
سری بچرخان
لطفا!
سلام
کی منظورتونه؟!
ما تحمل خوندن متن ترسناک نداریم!

منتظرم
یاعلی

سلام. کمتر فیلم ترسناک ببینید تا از این متنهای لطیف ما برداشت بد نکنید!
شاید ما دور می ایستیم!

اینم هست !
باز دوباره سخت شد.

نوستالژی یک رابطه هست که تمام نمی شود . بعضی چیزها گذشته وآینده نمی فهمند. سیالند در زمان.
هیچ وقت شعار نداد ام،که به زور بایدلبخند زد !

بعصی وقتها باید در نهایت آرامش گریست،

آن گاه است که تبسمی میهمان لبانت می شود

که زیبا تر از رنگین کمان پس از باران است........
سبز باشید وبرقرار
.
از خودم.
بداهه اومد !

آفرین. آفرین
من همیشه آدم نا آرامی بودم که گیر آدم های آرامی افتاده که گاهی فقط گاهی بیخودی می خندند.
من فکر کنم کسی را نخواهم دید دور و برم که دورایستاده و بخندد من احتمالا همانی هستم که از دور نگاه می کند و بیخودی می خندد.

ای خدای من!
هوووم...
گاهی هم همان دورها
به حالم زار زار میگرید...

مال ما که فقط می خندد!
نوستالژی یک رابطه هست که تمام نمی شود . بعضی چیزها گذشته وآینده نمی فهمند. سیالند در زمان.

از این جملات قصار بود این؟ بح بح مردم چه نوستالجی هایی دارن!

این کامنتتون باعث شد این مطلب از چند سال پیش رو بخونم و یاد ایام جوانی بنمایم!
این که چیز جدیدی نیست،کامنت های من همیشه باعث خیر میشه.  :)


بح بح !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">