پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

حرف خاص

جمعه, ۶ اسفند ۱۳۸۹، ۰۳:۵۷ ق.ظ

به نام خدا

 

۱- یک اصل اولیه ای هست توی زندگی که میگه تا وقتی ظرف تمیز توی کابینت ها هست نیازی به شستن ظرف نیست. به این اصل ارادت ویژه ای پیدا کردم اخیرا !

۲- محسن در یک تکذیبیه ارسالی به بنده اظهار داشت "که کی گفته من کف پادگان رو تی می کشم؟! بچه ها شاهدن سرهنگم از من حساب می بره! " (با تصرف وتلخیص!) ما ضمن درج این تکذیبیه ارسالی مراتب عذر خواهی خودمون رو از ایشون ابراز میداریم.

۳- من کلا وقتایی که سرم شلوغه و روی یه کاری تمرکز می کنم دیگه از بند تعلقات این جهانی کلا آزاد میشم عملا. به این معنی که ممکنه حتی یادم بره که به برداشتن ظرف ناهار دیروز از بغل دستم حتی فکر کنم. دیگران از واژه "تنبل" و واژه های پرکابرد مشابه استفاده می کنند. صرفا جهت تنویر افکار عمومی می گم که این هیچ ربطی به تنبلی نداره.

۴- یه مدته همینطور که برا نوشتن این پست ها همش یک دو سه چار میزنم حرف زدنم هم همینطوری شده. حتما توی جواب هر سوالی حداقل یه اولا وثانیا میارم. نمیدونم چرا.

۵- به یه نفر برا شستن یه آشپزخونه ظرف نیازمندیم.

۶- یک بزرگی می گفت ارزش هرکس به اندازه پستهاییست که در ثبت موقت دارد!

۷- اگر ذره ای دقت می کردید متوجه می شدید که هیچ حرف خاصی برا گفتن نداشتم!

۸۹/۱۲/۰۶
پشت کوهها

نظرات  (۸)

1.سلام.

2.با بند 7 به شدت موافقم.

3.با بند 6 به شدت مخالفم.

4.با مطالبی دربارۀ بشارتهای انجیل و تورات در مورد پیامبر عزیزمون، حضرت محمّد(ص) به روز هستم. خوشحال میشم سری بزنی و مطلبم رو بخونی.

علیک سلام
7-آدم، شما رو نمی دونم، وقتی حرف برای گفتن داره می نویسه. یعنی وقتی لازم داره بنویسه می نویسه. حالا این لزومشو فقط خودش می دونه و بس.
6- حرفهایی که برای نگفتن داریم رو هم می تونیم توی یک فایل ووردی بنویسم که اگه یه روز موقعیتش پیش اومد اونجا پیداش کنیم و دوباره بخونیمش. وگرنه توی ثبت موقت گم می شه.
5- آستینتونو بالا بزنین یا علی بگین. خیز بر دارید و حملــــــــــــــــــه به سمت ظرفشویی. کار یه سوته.
3- تنبلید اقا. تنبل. (چقدر خوبه شما دیکتۀ این کلمات رو بلدید که آدم پی به ریشه اش می بره. الآن من مغزم نورانی شده در جهت تنویر حضرت عالی.)
2- خوبه.
1- پسرید دیگه. کاریتون نمی شه کرد.

1-استغفرالله
.
خب مردا اغلب همین طورن،
یعنی فقط روی یه کار می تونن تمرکز کنن و وقتی درحال انجام دادن کاری هستن دیگه توو دنیا نیستن به عبارتی!
مثلا بابای من وقتی کتاب میخونه، جلوش پرپر بزنی، متوجه نمیشه! به همین سادگی!


6- اما گاهی بعضی حرف ها حتی برای پست موقت شدن هم سر به ابتذال فرود نمی آرند!!

تو ذوقتون نمیزنم . اینم نظریه خوب!
دلم برای آیندگان سوخت!!

حالا کو تا آیندگان !
اینو یه جا خوندم:

ای خدای بزرگ
که در آشپزخانه هم هستی
و روی جلد قرص های مرا می خوانی
لطفن کمی آن طرف تر!باید همه ی این ظرف ها را آب بکشم
و همین طور که دارم با تو حرف می زنم
به فکر غذای ظهر هم باشم
نه! کمک نمی خواهم
خودم هوای همه چیز را دارم
پذیرایی جارو می خواهد
غذا سر نمی رود
به تلفن ها هم خودم جواب می دهم
وگردگیری این قاب…یادت هست ؟
اینجا کوچک بودم
و تو هنوز خشمگین نبودی
و من آرامبخش نمی خوردم
درست بعد طعم توت فرنگی بود و خواب
که تو اخم کردی
به سیزده سالگی
ملافه
و رویاهایم
ببخش بی پرده می گویم
اما تو به جیب هایم
کیف دستی کوچکم
و حتی صندوقچه ی قفل دار من
چشم داشتی!

ای خدای بزرگ که توی آشپزخانه ام نشسته ای
حالا یک زن کاملم
چیزی توی جیب هایم پنهان نمی کنم
کیفم روی میز باز مانده است
هر هشت ساعت یک آرامبخش می خورم
و به دکترم قول داده ام زیاد فکر نکنم
لطفن پایت را بردار
می خواهم تی بکشم!

پا خدا رو وسط نکشید دیگه!
سلام

من از همون اول و بدون دقت متوجه بند 7 شدم! دی!
ولی خب این تیپ نوشته ها رو دوست دارم!
و بند 6 یعنی جی؟!!

منتظرم
یاعلی

بند شیش هم توضیح اضافه ای نداره!
.
وا !
مگه نظر مخالف یعنی توو ذوق زدن؟؟؟!

الان شما بزنید توو ذوق من!

وا !
چرا بلاگفا لایک نداره؟ چرا؟؟؟

منم چرا ؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">