پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

می بینی تو رو بخدا...

يكشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۱:۵۷ ق.ظ

به نام خدا

 

 

می بینی تو رو بخدا.

کارمون به جایی رسیده که برا بحرینی که اگه یه لنگه دمپایی از همین جا که نشستی بپرونی وسطش میشینه زمین ٬باهاس بشینیم شعر مظلومیت ببافیم .

می بینی تو رو بخدا.

 

۹۰/۰۲/۰۴
پشت کوهها

نظرات  (۷)

سلام

دلخونیم.

منتظرم
یاعلی

کافی نیست.
پس کو شعر؟! نبافتین؟؟

چه عکس قشنگی.

نیازی نیست.
یعنی اینکه چرا کاری نمی کنیم؟

بله
باید؟
پدربزرگم این آخریها که مریض شده بود می گفتیم باید داروهایت را بخوری .. با قلدری می گفت: باید نداریم!
خب نداریم .. باید نداریم .
می توانیم ببافیم . می توانیم نبافیم
این برمی گردد به خودمان .. نه؟؟

ما رو حرف بزرگترا حرف نمی زنیم!
۰۴ ارديبهشت ۹۰ ، ۲۱:۵۲ روزهای پرتقالی
؟!

میدونم
کلاَ
؟

کلا چرا ؟
فعلا رفتیم یارانه بگیریم.اینشالا از اونجا که برگشتیم : اخبارو نگا می کنیم !!

حالا نیگا نکردینم مهم نیس !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">