پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

تنها در خانه !

دوشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۰، ۱۰:۵۹ ب.ظ

به نام خدا

 

۴ بامداد

سر شب ماست ولی برای " آدم ها " دم صبح است گویا. سری به آشپزخانه میزنیم و با حجم زایدالوصف زباله ای مواجه می گردیم که این چند روزه یک مرد پیدا نشده ببردشان بیرون. به رگ غیرتمان بر می خورد و به چشم بر هم زدنی همه را می بریم توی کوچه. یک نگاهمان به ماهست و نگاه دیگرمان به ستاره های کم سوی آسمان شهر و توی حال خودمان هستم که صدایی از پشت سرمان می آید. گویا در پشت سرمان بسته شده. ما می مانیم در کوچه و ماه و زیر شلواری راه راه قشنگمان و البته آسمان بی ستاره ی شهر.

۱۰صبح

بیدار که می شویم. یک سوسک را می بینیم که روی سقف بی حرکت مانده وگویا آماده است طنابش را بیندازد پایین. با پرتاب نزدیک ترین دمپایی و در پرتابی هفت امتیازی (!؟) ساقطش می کنیم و با حفظ خونسردی به بیرون منتقلش می نماییم. برمی گردیم سر جایمان و یک چرت نیم ساعته ی دیگر هم میزنیم من باب تکمیل لذت خواب دم ظهر ! بیدار که می شویم یک لحظه خشکمان میزند. یک سوسک دقیقا در همان محل سقوط وانهدام سوسک قبلی مشاهده می گردد! کله مان را می خارانیم و چون تابحال موردی از انتحار سوسکها (همانند خودکشی وال ها مثلا !) به شخصه مشاهده یا مطالعه نفرموده ایم٬ احتمال قریب به یقین می دهیم که خل شده باشیم.

 

۹۰/۰۴/۲۰
پشت کوهها

نظرات  (۲۰)

ختم ۱۰۰۰ گل صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان

وعده همه عاشقان و منتظرانش در شب و روز نیمه شعبان

لطفا در صورت تمایل آمادگی خود را اعلام فرمایید
سلام
دوست عزیز خیلی با حالی
نوشته هاتم با نمکن
راهت افتاد
به کلبه ی ما هم سر بزن
خوشحال میشیم
بدرود
سلام

همینه دیگه... زودتر باید رگ غیرته گل میکرد برای بردن زباله ها تا با انتحار سوسکها مواجه نشی...


بعدشم کلن من لذت میبرن تو لحظات خاص شما رو ببینم مثل رویداد 4 بامداد...
گرچه ندیده هم کلی میخندیم ، نه با هما! به شما!!!!


جدیدا م خیلی خوشحالی...

شمام شاد میزنیا !
ماله صب پشت در موندنه ؟

شاید
سلام

این عکست قشنگ نیست...
عه!
یعنی منم که شبا نمی خوابم و یا درس می خونم یا کتاب می خونم یا آلبالو می خورم یا ...آدم نیسسم؟!
اوووووف سوسک خیلی بده هااااا. من الان چندشم شد!
قدیما می گفتن نوشته ها باید ربط منطقی یا حتی غیرمنطقی به هم داشته باشه، الان می گن هر چی بی ربط باشه قشنگتره. شمام دارین قشنگ می نویسین. عیب نداره.
کاش ساعت 4 صبح، مثلاً به هوای پیاده روی، در آن حوالی قدم می زدم و شما را با آن شلوار راه راه بسیار سنتی، می دیدم. و شاید هم احتمالاً بالای دیوار برای پریدن و باز کردن در.
و خل شدن ترس ندارد. همۀ ما درصدی از آن را در وجود خود داریم. جایی برای غصه وجود ندارد.
جواب هوشمندانه ای بود برای انحراف از موضوع.
بله سنتی. چون مدرنهاش شده شلوار ورزشی. ربطی هم به رستوران نداره.

مامان میگه : زیر اون شلوارای مدرنت !!!
گویا یک مرد پیدا شد که برود پشت در بماند با آسمان بی ستاره

اه مای گاد !
شاید سوسک مادر برای انتقام آمده!!

بدلیل عدم وجود دلیل منطقی همه ی احتمالات رو وارد می دونیم !
جای من خالی که یه عکس تو کوچه ازت بگیرم !


منم با سوسکها همین مشکل رو داشتم ولی چند وقته که مشکلاتمون رو با مذاکره حل میکنیم دیگه آتش بس اعلام کردن !
اون 10 صبح اثرات روانی بیرون موندن با پیجامه در ساعت 4 بامداده .

اینم می تونه باشه!
سلام

میلاد حصرت علی اکبر مبارک.


روزت مبارک!

we call it illusion

maybe some sort of hallucination !
آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه
گفت لاحول ولا قوة بالله...
مبارک باشد لبخند حسین و روزت
احتمالا اون سوسکه قبلیرو نکشتید!!!همش توهم بوده!...
شایدم روحش بوده و اومده خرتونو بگیره!!!شایدم زنش بوده و از اینکه بچه هاشو یتیم کردید شاکی بوده!!!...شایدم رفیقش بوده و اومده بوده واسه قصاص...!
.
.
در هر صورت از اینکه من تنها شب زنده دار نیستم خوشحالم!
من هر چی فکر می کنم این قضیه یه جاش مشکوکه. مطمئنین به سوسکا دوربینی چیزی متصل نبود؟

ممنونم !!!
.
نه،بحث خل شدن نیس.
می دونی پدر جان؟! سن که میره بالا این اتفاقا طبیعیه!
شما نگران نباش!

به سن شما برسیم دیگه چی میشه!!!
۲۳ تیر ۹۰ ، ۰۲:۳۴ زینب سادات√
احتمالا نامزد سوسک منهدم شده بوده اون بنده ی خدا!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">