گینگیشک !
پنجشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۰، ۰۴:۰۴ ب.ظ
به نام خدا
توی حیاط دارم راه میروم یک لحظه حس می کنم یک چیزی از زیر پایم در میرود !
از بی حالیش معلومست خیلی گرمش شده توی این هوا. وقتی می گیرمش اصلا وول نمی خورد. می گویم ببرمش داخل بگذارمش مقابل کولر. می ترسم مادرش گمش کند. می برمش سمت شیر آب ویواش باز می کنم تا چکه چکه آب بیاید. کله اش را می گیرم زیر شیر! معلومست خعلی تشنه هست. خودش را دارد خفه می کند از بس نوکش را باز می کند برای قطره های آب !
با انگشت کوچکم پشت کله اش را می خارانم! چشمهایش را می بندد و میرود توی حس!
۹۰/۰۵/۰۶