روز مادر _ زن صاحبخانه_گل _قابلمه غذا !
جمعه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۰، ۱۰:۰۳ ب.ظ
به نام خدا
افطار خانه ی چند نفر از بچه ها هستم. دم غروب که می شود می بینم در میزنند. چند قابلمه غذاست گویا برای افطار ! تعجب می کنم. می پرسم جریان چیست؟ می گویند آقا ما یک کاری کردیم چند وقت پیش٬ اصلا رابطه مان با صاحبخانه یک رنگ و "مزه ی" دیگری گرفته! می گویم خب چکار کردید؟ می گویند روز مادر که شده بود سه چهار نفری هرکدام یک شاخه گل گرفتیم رفتیم طبقه ی بالا به زن صاحبخانه روز مادر را تبریک گفتیم!
از آن تاریخ به بعد هر ظهر و شب قابلمه های ناهار وشام ومخلفات است که سرازیر می شوند پایین !
تازه امسال صاحبخانه نه تنها اجاره را نبرده بالا٬ به شرطی که سال بعد هم اینجا بمانیم نصف پول پیش را هم برگردانده !
گفتم عجبا که چه می کند این مهربانی ها !
۹۰/۰۵/۱۴
چه خود شیریییییین
من اگه جای زن صابخونه بودم میگفتم آخه خسیسا؟ من این 4 تا شاخه گل و میخوام بذارم کجای دلم؟ یه چنتا کادوی درست حسابی می آوردین چی ازتون کم میشد؟
بعدم به عنوان هدیه پول پیشو دو برابر می کردم!