پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

این شهر جای خوبی برای بچه ها نیست

پنجشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۰، ۰۹:۲۴ ب.ظ

 

به نام خدا

 

۱-توی تاکسی نشسته ام.تابستان است. هوا گرمست حسابی. راننده و مرد جوانی صندلی های جلو و من و دخترجوانی صندلی عقب. من و دو مرد دیگر هرسه آستین بلند تنمان هست و راننده هم آستینش کاملا پایینست. من ومرد جوان دیگر آستینمان را تاکمی بالاتر از مچ بالا زده ایم. دختر جوان آستینش را تا بالاتر از آرنجش بالازده. تابستان است. هوا گرمست حسابی.

۲-سر میدان زیر سایه بان مغازه ای ایستاده ام منتظر رفیقی. سر ظهرست.ظهر ماه رمضان .دخترجوانی با ظاهری که از یک کیلومتری داد میزند که "به من نگاه کنید" کنار خیابان ایستاده است. قطاری از ماشینها برای سوار کردنش بوق میزنند وسر ودست می شکنند. چندتاشان را به اشاره ی دست رد می کند. با یکی دوتاشان با طمانینه وآرامش خاطر ٬بر سر شرایط چانه میزند. وبالاخره یکی را سوار شده و روز کاریش را شروع می کند. سر ظهرست.ظهر ماه رمضان.

۳- سوار اتوبوس شده ام. پسر جوانی پشت سر من سوار می شود.با عینک آفتابی وهندزفری که صدای موزیکش با همه ی سرصدای اتوبوس راحت شنیده می شود. و دست بندهای عجیب غریبی که آدم را ناخودآگاه یاد خدایان شیطان پرستی امروز میاندازد وتی شرت مشکی با تصویری که مابین خطوط نامنظمش٬تنها تصویر چند جمجمه ی کوچک وبزرگ قابل تشخیص است. همان چند لحظه ی اول با تکان دادن چند مرتبه ای منظم سرش به سمت راست نشان می دهد که تیک دارد! توی دلم می گویم شاید از اثرات جانبی قرصهایی باشد که آخر هفته ها توی بعضی پارتی ها می خورند. همه ی حواسش به دختریست که جلوی اتوبوس نشسته. به محض پیاده شدن دختر او هم پشت سرش پیاده می شود.

۴-می گویند آب بازی مگر جرمست؟ چه کار دارید به جوانها؟ جوانهای ما تفریح ندارند.ولی کاش قصه این بود. کاش به همین سادگی بود. کاش شما راست می گفتید. ای کاش جوانهای ما همینطور که شما می گوییدتفریح نداشتند. قصه ولی اینست که جوانها ما آرمان ندارند. افق ندارند. نمی دانند دارد چه می شود. دیگر نمی بینند دارند کجا می روند. نمی فهمند کجا ایستاده اند. توی این جریان هم به همان اندازه که تندمزاجی دولتهای پنجم وششم و تساهل وتسامح دولتهای هفتم وهشتم سهیم بودند٬ دولتهای نهم ودهم هم عملا با بی برنامگی محرز در حوزه ی فرهنگ ٬با طی طریق درمسیر پیشینیانشان ٬همان مسیر اضمحلال فرهنگی را طی کردند. در این میان چه بسیار روحانیون ومتشرعین که من باب نیفتادن در گناه٬صرفا حواسشان به آلوده نشدن قبای خودشان بود و چه بسیار خانواده هایی که با تلنگری بنیان اعتقاداتشان درتاریکخانه ی چشم وهم چشمی های اطرافیان و میل به تجددطلبی های امروزی خاکستر شد وخاکسترش هم بر باد رفت و...

و راستی کجا هستند امروز انقلابیون دو آتشه ای که اول انقلاب مبلهای خانه شان را جمع می کردند و روی زمین می نشستند که " زی انقلابی گری با تجملات سازگاری ندارد "

کجا رفتند همتها و باکری ها تا امروز به نقطه ای برسیم که همسرانشان برای آزادی زندانیان مرتجع فکری سیاسی امروز ایران نامه بنویسند و پیام دهند که "خواهش می کنیم به اعتصاب غذایتان پایان دهید! این مملکت به شما دلیرمردان نیاز دارد! "

آن پسر جوانی که میلش را با بی شمار دختران فاحشه ی شهر ارضا می کند٬ یا آن دختری که به تن فروشی اش مارک "بیزینس" میزند و توی مخش کرده اند که "من فقط تنم را می فروشم٬ نه شرفم را " یا آن جوان طلبه ای که رگش را میگذارد و حرفش را میزند وبه جهنم که هیچ بیمارستانی قبولش نمی کند یا آن طلبه ای که چند سالست برای پیگیری پرونده ی زمینخواری با بیشمار گره های کور٬دل از زن وخانه وکاشانه و آرامش کنده است٬ همه تربیت شده ی همین جامعه اند. ولی هیچوقت فکر کرده اید سرطان بی بندوباری و اباهه گری تا چند وقت دیگر حتی دورافتاده ترین شهرها وروستاهای ایران را هم درخواهد نوردید؟ آنهایی که می توانند یک سروگردن خودشان را بالا بکشند حتما می توانند پیشرفت این بیماری را واضح ببیینند.

۵- توی ایستگاه اتوبوس ایستاده ام. دختر بچه ی سه چهار ساله ای با مادرش روی صندلی ایستگاه نشسته اند. با پیراهن وشلوار سفیدی که خال های مشکی دارد. عروسک دست وپا درازش را تکان می دهد و با زبان خودش با عروسک حرف می زند. در نهایت کودکی ومعصومیت.

نگاهی به دور و برم می کنم. یک جمله به ذهنم می آید: " این شهر جای خوبی برای بچه ها نیست" .

۹۰/۰۵/۲۰
پشت کوهها

نظرات  (۳۶)

هی دائی زندگی پر شده از این ماجراها. دیگه تکراری شده واسه مردم
ولی فاحشه ها آدمهای مقدسی هستند

تا مقدسو چی تعریف کنی دائی !
سلام

نمیدونم چی باید گفت؟!
علاج داره؟
اونم بعد این همه معضل و ...

منتظرم
یاعلی

اونوقت فقط معجزه کارسازه !
دغدغه هاتون قابل احترامه.

خوشحالم هنوز نسلتون منقرض نشده...

نه ما !
۲۰ مرداد ۹۰ ، ۲۲:۴۰ مرضیه سادات
سلام
هنوز یادم نرفته وقتی خواهر کوچکم اولین چادر رنگی اش را با ذوق و شوق سرش کرد آن زن از خدا بی خبر چطور از کنارش رد شد و چادر را از سرش کند و باعث شدخواهرم تا چندین سال به چادرش شک کند که میراث مادرمان است یا تکه پارچه ای اضافه که باعث ننگ او میشود و باید قایمش کندو مادرم انقدر تلاش بکند تا کابوس ی که حالا از چادر برایش درست شده بود دوباره به قصه ای شیرین تبدیل شود.
امثال آن زن امروز میخواهند دین رامانند همان چادراز جان بچه های معصوم بکنند و به همین دو روز دنیا را خوش است دل ببندند.

خودمونیم
.
جای خوبی نه فقط برای بچه ها که برای «آدم ها» نیست!

.
اون تندمزاجی و تسامح، برنامه بود.شرف داشت به این بی برنامگی..

وگرنه تساهل وتسامح عین بی شرفیه بخدا !
بند چهار عجب لفظ قلم بود!
.
.
جواب خیلی جدی اینکه چند روز پیش...همان موقع که مشهد بودیم بنده به همشیره گفتم ببین اینجا چقدر خانم با حجاب زیاد است...پوشیه زدن هم امری عادیست!اما در تهران مارا به خاطر چادر نشینی مسخره می کنندو می گویند برویم وام مسکن بگیریم!!به نظرم سالم ماندن در شهری مثل مشهد خیلی راحت تر از تهران است!اما واقعا مهاجرت کار درستی است؟
نه!به نظر من که نه!سالم ماندن با این اوضاع هنر است...و بسی ارزشمند تر از مکان هایی که اکثریتشان مذهبی هستند!!!
.
.
همین!

البته من خودم که یه پا نماد تهاجم فرهنگی وبیگانه پرستی و آلیناسیون فرهنگی و انحطاط اخلاقی ام !
سلام

این شهر جای مناسبی برای مردن هم نیست! چه برسد به کودکان و بزرگسالان....
این شهر....



وایی بر من !

ولی توروخدا تت تاثیر موج ناامیدی ما قرار نگیرین !
سلام

مثبت و منفی رو باید کنار هم دید،آقا خامنه ای تو دیدار مسئولا خیییلی خوب به موضوع پرداختن ااین لینک صحبت هاشونه:http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=8432
بله مشکل هست اونم کم نه زییییییاد ولی فقط با حرف حل نمی شه
یا فقط با گفتن بدی ها حل نمی شه
با انتشار موج نا امیدی حل نمی شه
با گفتن این که این شهر برا بچه ها جای خوبی نیست حل نمی شه با کنار کشیدن و بی خیال شدن هم نه ،با هیچ کدوم...
نمی گم نباید گفت ها چرا باید گفت باید پیگیری کرد چون خیلی از مشکلات تو ایران واسه اینه که ما ایرونی ها با هم تعارف داریم...باید ریشه هاشو گشت و پیدا کرد باید ریشه ها شو به مردم و جوونا نشون داد، آدم منطقی حرف منطقی رو قبول می کنه...
و خیلی حرف های دیگه میشه زد...به هر حال...کنار نکشیم و میدون رو برای جولون دادن آدم های فرصت طلب(ک این دور هم بودن و این نظام _دولت نه ها"نظام جمهوری اسلامی که پاش شهید..." براشون گرون تموم شده) خالی نکنیم
این شهرو این کشور برای ماست...

اللهم عجل لولیک الفرج

درد من اینه که یه سری مسائلی توی این مملکت انقدر یا غلط باهاش برخورد شده یا پشت گوش انداخته شده که الان شدن سرطان ! این گشت ارشاد! اگر بجای ون اتوبوسم بیارن سر دو دقه می تونن از سر هر خیابون پر کنن ببرن ! چرا ؟ برا اینی که وقتی که باید جلوش رو نگرفتن. بی خیالش شدن. گفتن به ما چه ! یه بافت سرطانی رو میشه با شیمی درمانی درمان کرد.ولی وقتی بی غیرتی بره تو گوشت وخونت چی؟
والا منم نیومدم که بگم العان اینایی که زیر حرفای من گفتید اله و بِله ها!!!
ولی والا دیگه العان غر زدن بسه دیگه(شامپو بس نه ها!)،البته از نظر روانی هر آدمی باید خودشو خالی کنه!و الا غده میشه و خودش یه جور معضل جدید واسه مملکت!!!
من که این قد این حرف ها رو گفتم و شنیدم که حد نداره دیدمم که راه و چاره نشد الا خالی کردن خودم ...برخورهای غلط و اینا رو هم قبول دارم ها اصلن شاکی هم هستم!!!واسه همینم اومدم از ریشه ها گفتم اینی که یه سری بی غیرت شدن و اینا که خودتونم گفتید...
یحتمل شما هم همون قصد خالی کردنه رو داشتید مثل خیلی های دیگه حتی مثل خود من،پس دیگه حرفی نیست...به کارتون برسید...

ولی مملکت رو به هوای این که مسئول گذاشتیم پاشو حالا مسئوله کارشو خوب انجام نداده نذاریم پاشیم بریم...

البته یه چی دیگه هم بگم!خط دوم حرفتونو قبول ندارم یعنی منظورتونو از "بچه های ما"!! نمی دونم ولی اینو میدونم که حرف حق حقه و اگه با مشکلات درس برخورد شه موج ناامیدی هم نمیاره
ببخشید خیلی حرف زدم.

می بخشیمتون. خیلی هم حرف نزدید !
این نوشته ها را که میخوانم آهم بیشتر می شود ...
گاهی یادم میرود آدم هایی مثل من هم شاید باشند ....
که دغدغه های من را داشته باشند ...
این نوشته های رفقا را که میخوانم اما ...
بغض میکنم تمام دغدغه هایم را ....
آه میکشم و آه و آه ...
کسی قرار نیست دردهای این دل ما را درمانشان کند ؟

دی ان ای مون توی بانک دی ان ای "موجودات در دست انقراض" موجوده !
سلام

آقا چرا به اشتباه بحث انقراض این نسل رو مطرح میکنید؟
باور کنید ما بی شماریم!
فقط مثل اون یکی بی شمار ها هارت وپورت نداریم.

منتظرم
یاعلی

آقا ما مزاح می کنیم دور هم هستیم بخندیم !
سلام

نه تحت تاثیر نیستم! الان...

ولی میدونید چیه؛ مسئله اینه که این شهر نفرین شده رو کردن بهترین!
یک متر از تهران خارج میشی انگار گرد مرگ پاشیدن....
اینا بهونه خوبی برای نا امیدی نیست ولی این رسمش نمیشه!!!!!

چمدونم والا !
.
منظورم این نبود که تسامح و تندمزاجی شرف داره.
خواستم بگم نفس برنامه ریزی شرف داره.
وگرنه در بی شرفی اونا شکی نیس

حق با شماست
صحبتهای امروز آقا جالب بود. کاملشو نشنیدم اما آنچه شنیدم کلی برایم حل مسئله بود.
و
ما یه استادی داریم، همیشه بهمون می گه تو جامعه دنبال خوبها بگردید و از اونها حرف بزنین. نگذارید مهجور بمونن. و این نشان از نبود آنهای دیگر نیست. درشت کردن اعمال خوب است و ترویج نکردن چیزهای بد برای آنها که دنبال یک تلنگرن.

مثلاً من امروز دوتا خانم مانتوئی رو دیدم، که از حال رفته بودند(به قول شما روزه برده بودشون) اما لبخند می زدند.
و من آدمهایی رو می شناسم که با وجود روزه بودن، زیر تیغ آفتاب کار می کنند و واقعاً کار می کنند برای یک لقمه نان نه تنها حلال، بلکه طیّب.
سلام

چمدونم که جواب نشد!!!!!
پس فردا به یه مقامی جایی میرسی دودستی این تهران لعنتی رو نچسبید....

به خدا آدم یه چیزایی میبینه دلش میگیره...

همه اش سنگ تهران به سینه زدن!!!!

الکی که نمیگم تهران شهر نفرین شده....

هی.....

ما طرح تغییر پایتخت به شیراز رو کلید میزنیم!
حاجی بد جور دل پری داشتیا !
من همیشه عاشق تحلیلت از مسائل جامعه بودم چون هیچ وقت یه طرفه نبوده...

دوست داشتم این مطلبت رو...

می دونین یه نگاه اینو می گه که شما می گی و منم قبول دارم
یه نگاه دیگه بندازیم وضع مملکت ما خیلی خیلی خیلی مطلوب است در مقابل کشورهای اسلامی
من دلم را به همین خوش کرده ام اما غافل نشده ام از معایب چشم گیری که هر روز بیشتر می شوند

لبنان که رفته بودیم یکی از اعضای حزب الله زن ایرانی مفتضحی را دید و به ما نشان داد و گفت:امام گفت انقلابتان را صادر کنید اما شما زیادی صادر کردید برای خودتان چیزی نمانده
شرمم گرفت با این حرفش!

این تیکه ی صدور انقلاب رو نمیدونم چرا از چن نفر دیگه هم شنیدم.
سلام

خب پس!
گفتم یه وقت شاید .... دی!

منتظرم
یاعلی

:)
حرفمو نفهمیدی.

گفتم که اینم یه نگاهه.
اگه از چند نفر دیگه هم شنیدی پس وااسفا
من که اون موقع خیلی داغ کردم از حرف این آقا
بهم برخورد

خوبه
عَــــــــــــــــــــــــــ
حالا ی بار ما تو مطلب کامنت نذاشتیم ملت شهید پررور نگا چیجوری صحنرو پر کردنااااااا
اصن تت تاثیر قرار کردم ناجور!
نتیجه: کامنتای من انقد کامله و پربار ملت دیگه حرفای خودشونو تو کامنت من میبینن. سکوت می کنن آمار نظرات میاد پایین.
نتیجه 2: نویسنده ی این کامنت میزان زیادی خودشیفتگی تو خونِش دیده میشه!
نتیجه 3: من کلا ببینم زیاد در مورد ی چیزی نظر دادن دیگه ترجیح میدن در و گهر فشانی نکنم!
نتیجه 4: آب بازی مگه جرمه حالا؟ چیکار دارین به جوونا؟ چش ندارین ببینین 4 تا جوون تفریح می کنن؟ حالا خودتون پیر شدین جوونی نکردین اینجوری باید با احساسات ما جوونا بازی کنین؟

من صرفا تت تاثیر احساسات پاک شما جوونا تو نتیجه 4 قرار گرفتم !
برای هرکه به دست گرگ ها افتاده باشد باید عزادار بود .حتی اگر شهری باشد...
شهری بنام تهران!

ما برای شهری عزاداریم !
سلام

خب! به سلامتی! پس شیراز هم میکنید مثه تهران!گزینه بعدی کجاس؟

من نمیفهمم که چرا ؟

بی خیال....
من از تهران خوشم نمیاد یهو یه چیزی مینویسم به اهالی تهران بر میخوره...

حرص نخورید که باطل میشه روزتون!


همه موارد رو به سبک جدید و 2012 یی " لایک" میکنیم !

موارد 1 و 4 را بیشتر ....



نوع نگاهتون و توصیفتون جالب و خوندنی بود .....دلمان میخواهد بیشتر حضور داشته باشیم در این سرا .....

موید باشید
التماس دعا
این شهر را خودمان ساختیم!
تهران و شیراز نداره، قبول کنید.(این تو پرانتز بودا)

چکارکنیم حالا!
دختری که آستین هاش بالاست وپسری که نگاهش ازدیدن دختران هرزه،هرزشده همه کودکان دیروزند که تربیت شده همین شهرند.شهری که برای کودکان جای خوبی نیست.
ما هم که چند وقته داریم داد می زنیم اینجا جای خوبی برای بچه ها و حتی بزرگتر ها نیست !

حالا چه کنیم؟ نسخه ی هجرت می پیچید؟
خوب قلم زدین.
گزنده بود..

:)
سلام
من قبلا این وب میومدم مطالب قبلی کلی با این مطالب فرق داشت
شاید نویسنده اش عوض شده
ولی خوبه
حداقل یکی هس حقایق جامعه رو یاداوری کنه
ولی کاری نمیشه کرد
باید کنار اومد

ما هم اینجا رو صفر کیلومتر خریدیم ولی گویا کارکردست!
سلام

شما دومین وبی هستید که امروز بروز میشید و بعد مطلبتون رو بر میدارید!
از حیوان باوفا نمی ترسید؟!


منتظرم
یاعلی

نخیر !
۲۳ مرداد ۹۰ ، ۱۴:۳۹ سعــادتمند
.
من هیچ شتری ندیدم!!
سلام

حالا که به عنوان این متن نگاه میکنم میبینم چقدر مهربان است برای این شهر! و برایش زیادی هم هست تازه...

اصلن کلی لطافت دارد.چرا؟
!!!!

عجبا !
مطلب قشنگی بود .....

این گلای زیبا هم تقدیم به شما که اینقدر مطالب قشنگ مینویسی ...

سلام
یکم زیادی نا امیدانه است!
همیشه بد و خوب همه جا هست!
منم تو همین کشور زندگی می کنم ولی اینقدراهم جوونامون بد نیستن!هنوز ته مونده ای از غیرت و عفت مونده !فقط باید زود تر بیدارش کنیم! نه با زور بلکه با ایمان و اعتقاد قلبی

ایشالا که میشه
۰۳ شهریور ۹۰ ، ۱۷:۴۶ آرامیس.........
داداش تو خوب باش !!!!!!
منم خوب میشم ....
بقیه هم به زودی خوب میشن ............
نا امیدی معنا نداره

به این میگن دغدغه ی اجتماع !!
آخ.....
دس گذاشتی رو زخم دلم
خب چیه حالا؟ دستتو بردار دیگه
در کل درد اجتماع رو داشتن خیلی خوبه(ما هم یکیشو داریم)
بهتون تبریک میگم وبی بس سرشار و پر معنا و پر مفهومی دارید
فقط یه چیز دیگه بگم...
ناراحت نشین ها
راستش....راستش.... بی اجازه لینکتون کردم
خودافظ

ممنونم و از این حرفا !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">