پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

چند قدم

چهارشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۰، ۰۶:۲۸ ق.ظ

 

به نام خدا

روزهایی که موقع رفتن به خانه یک جعبه ی شیرینی دستم هست٬ نمی دانم چرا٬ ولی دقیقا حس پدر عیالواری را پیدا می کنم که دارد میرود خانه و تا در را باز می کند حجم عظیمی از بچه مچه ها سمتش هجوم می آورند. نمی دانم دقیقا چرا. شاید این خاطره ایست از بچگی و وقتی پدر خودم با جعبه ی شیرینی خانه میامد. شاید هم مزمزه کردن تصور اتفاقیست که حدوثش برای خودم خوشایندست.

بگذریم. چند شب پیش که داشتم با جعبه ای شیرینی میرفتم خانه٬ اتفاقی خوردم به پیرزنی که دو تا نایلون بزرگ وسیله دستش بود و وقتی نزدیکش شدم گذاشته بودشان زمین تا نفس بگیرد.

"حاج خانوم کمک میخواین؟"

" زحمتت میشه مادر٬دست خودت سنگینه٬ می برمشون خودم"

یکی از نایلونها را بلند می کنم.

"خونمون همین کوچه ی بالائیه. پارسال دو تا مستاجر داشتم٬ به از شما نباشه خیلی بچه های خوبی بودن٬ البته خوبی از خودمم بودا! سر کوچه می رسیدم می دیدم دستم سنگینه یه زنگ میزدم میومدن پایین کمکم خدا خیرشون بده دعاشونم می کردم. حالا دو تا تازه اومدن اصن انگار نه انگار. جواب سلام آدمم نمی دن. سه روز بود رفته بودم خونه ی خواهرم که مریضه ..."

توی همین چند قدمی که تا در خانه شان میرسیم یک بیوگرافی نسبتا کامل از خودش می دهد باضافه ی اتفاقات مهمی که برایش توی این ماه افتاده و از هر دری می گوید و هی وسطش بدون آنکه منتظر جوابی از من باشد می پرسد "خسته شدی مادر؟" من به نشانه ی نه سر تکان می دهم و سر نخ حرفهایش را دوباره می گیرد.

تنهایی از عوارض پیریست و برای کسی که به تنهایی عادت نداشته باشد هیچ چیزی سرگیجه آورتر از آن نیست. انقدر که مستعد می شوی سفره ی دلت را توی کوچه برای غریبه ای که نمی دانی کیست و از کجا آمده باز کنی فقط تا شاید کمی از حرفهایت را برای کسی جز خودت زده باشی و این خلائی که تویش دست وپا میزنی به اندازه ی چند قدم یا چند دقیقه با چند جمله و چند سر تکان دادن یکی مثل منی که یک دستش جعیه ی شیرینیست و دلش می خواهد تا در را باز می کند حجم عظیمی از بچه مچه ها سمتش هجوم بیاورند پر شود.

۹۰/۰۷/۲۰
پشت کوهها

نظرات  (۱۳)

سلام

نظر این موقع سحر چیز دیگریست!

منتظرم
یاعلی

سحر؟ توی ده ما این ساعت روز آفتاب همه جا پهته ها!
سلام

ان شالله اقای عیالوار میشید!
+
طفلی اون پیر زن و یاقیه پیر زن ها.

منتظرم
یاعلی

+هعی بابا!
۲۰ مهر ۹۰ ، ۰۷:۰۴ از پس کوچه به :)
مشهد حرم رفتین التماس دعا !
"حجم عظیمی از بچه مچه ها سمتش هجوم می آورند"...
نمیدونید ها!اصن یه وعضی دلم غنج رفت واسه ماچیدن این بچه مچه ها

ماچشون می کنین تفیشون نکنین فقط !
خدا به همه ی جوونای آرزومند حجم عظیمی از بچه مچه ها عنایت کنه انشاالله!
ما که توی همین حجم کمش هم موندیم!

به کامنتها دقت کنید!
بچه مچه ها این دوره زمونه خیلی سختن!به یه جعبه شیرینی هیچ ذوق نمیکنن
همه وجود و دار و ندار والدین رو میخوان
من یکی دارم که عاشقشم
اما تو نخواه،خیلی سخته
بچه نخواه:)

رطب خورده ای که منع رطب کند !
شما مثل من این دعا رو نکنید هرروز! که خدا جون...میشه من قبله اینکه پیر شم، بمیـــرم؟
بمیرم بهتر از تنهاییه به نظرم!
شما این دعا رو نکنید ...چون اونوخ دست زیاد میشه...یه موقع خدا حاجته منو نمیده!

این از مراتب ایثاره ها !
.
خب شمام اقدام کن!

(درمورد همون بچه مچه ها!)

باشه !دیگه؟ !
چشم
محتاجیم .
میتونستم بی ردپا بیام.
+یک پدیده ای هم داریم به نام پیری زودرس که از عوراض تنهاییست.

خدا نصیب کسی نکنه.
جدا ها! چرا هیچکس به اون پیرزن تنهای بدبخت که از بی کسی مجبور شد با شما درددل کنه توجهی نکرد؟ چرا هیچ کس نپرسید شیرینی برای چی دستتون بود؟ چرا هیچ کس برای تنهایی که از عوارض پیریست و برای کسی که به تنهایی عادت نداشته باشد هیچ چیزی سرگیجه آور تر از آن نیست دلش نسوخت؟ واقعا چرا؟

واقعا چرا ؟
به نظر من 4 تا خوبه
.
.
.
بچه مچه ها رو میگم
.
.
.
بیشتر از 4 نه شها ، خرجشون میره بالا
من گفته باشم

رو چشام عمو ! دیگه ؟!
سلام

بالاخره به لطف دانشگاه خراب تونستم بیام نت... قبل از اینکه خبر کنید فهمیدم باز...ولی نمتونستم بیام...

باز جای شکرش باقیه که بالاخره یادتون اومد به منم بگید کجایید!!!وگرنه اومده بودم دعوا!!!

من این پس کوچه های ساکتو که هیچ کس ازشون رد نمیشه دوست دارم...

تمام پستهارو خوندم...

ی نکته: شما رو میشه خیلی راحت از روی "درباره من" تون فهمید!!!

حالا نظرم درباره این پست: تنهایی عوارض پیری نیست، فقط... عوارض "بودن" است...
.
.

ای بابا !
امان از این تنهایی !
منم دلم غریبه خواست که حرف بزنم !
و همچنین پیرزنی که کمکش کنم !!!

امان از تو !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">