پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

Title-less

شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۰، ۰۶:۲۷ ق.ظ

به نام خدا

توی یک سنی آدمها عموما شنگولند. البته شاد بودن مراحلی دارد. خوشحال-شاد-شنگول و باقی قضایا. یعنی یادم هست یک وقتی استادی به ما می گفت شماها الان در سنی هستید که به ذرز دیوار هم میخندید( و اشاره کرد به یک درز دیوار) و کلاس ترکید از خنده. و از آن پس به همه ی درزهای دیوارهای شهر می خندیدیم! در این سن عموما عمر آدم به خندیدن میگذرد و اصولا هم دقیقا نمی دانی چرا وبه چیز خاصی داری می خندی. خندیدن یک پاسخیست به محیط. به واقع به همه ی محیط! بعدش یک کم که میگذرد کم کم سرت میاید توی حساب وکتاب وزندگی. و می فهمی درزهای دیوار چیزی برای خندیدن ندارند. و از آن به بعد به آنها جدی نگاه می کنی. گاهی حتی چپ چپ! و کم کم حوصله ات سر میرود از همه چیز. از زندگی که خندیدن به درزهای دیوار در آن معنایی ندارد. و دل تنگ می شوی برای زمانی که انقدر همه جا رنگی بود که خندیدن هیچ بهانه ی منطقی و معلوم و متقن ومستدلی نمیخواست.

پشت کوهها- به درزهای دیوار -می شود خندید-بی بهانه و دلیل-پشت کوهها- جای بهتریست.

۹۰/۱۰/۱۷
پشت کوهها

نظرات  (۹)

سلام حاجی

آخ گفتی ... واقعا بهترین دوران زندگی بود ... هیچی نداشتیم جز شادی ... یادمه گاهی اینقدر می خندیدیم که یا از کلاس می انداختنمون بیرون یا شب از دلدرد خوابمون نمی برد ...
من که حاضرم یه ذره شادی اون موقع رو با همه چیز الان عوض کنم ...

من و با خودت ببر ... من به رفتن قانع ام ....

یادش بخیر با لگد از کلاس مینداختنمون بیرون !
خب دقیقن یادم هست که ما هم سال او دانشکده همین اتفاق برامون افتاد! ینی دقیقا همین ها!
نکنه هم کلاس بودیم؟!
بعد اون پشت که انقد جای خوبی می باشد که می شه به همه ترک های جرزهای دیوار خندید خب پ چرا برای کسانی که خیال شیرین دارند جایی نیست؟!

توضیحش مفصله و در این مقال نمی گنجد!
کلا وقتی از یه چیزی خیلی تعریف و واسش تبلیغ می کنن، باید شک کرد. من بعید می دونم این پشت کوه این قدرها هم تعریفی و خوب باشه.
در ضمن کسی اعتراضی نکرده به پشت کوه رفتن شما؛ چرا هی براش توجیه و دلیل و منطق میارید؟

باید یه رساله در موردش نوشت حتی!
۱۷ دی ۹۰ ، ۱۱:۳۲ زهره سعادتمند
تمام روزای دبیرستانمون رو برام یاداوری کردید..هعی..یادش بخیر.
الان که فک میکنم میگم چقد خل بودیم! آخه به یه چیزایی میخندیدیم که گاهی حتی جاش بود گریه کنیم! انقد می خندیدیم که فکّمون درد می گرفت! اشکمون در می اومد. واااای..چقد خوب بود! دلم خواست..
البته الانم که با اون دوستای اهل حال ِ دبیرستانی جمع میشیم، خفه می کنیم خودمونو از بس می خندیم! کلاس که خوبه!همین چندوقت پیش نزدیک بود از کافه بیرونمون کنن!از بس اذیت کردیم! مث این آدمای بی فرهنگ! آخه بعد از مدتها به هم رسیده بودیم.. چقد دلم تنگ شد دوباره.
گرچه این خنده ها فایده ای که نداره. گاهی فقط مسکّن موضعیه.

اونشب انقدر خندیدیم که هنوز یادم میاد ماهیچه های صورتم درد می گیره !
چقدر اینجا همه چی اشناست...

خب ما چی باید بگیم مثلا؟!
الان مثل خواستین بگین که دلیل اینکه در تقسیم بندی های اجتماعی به شما میگن شنگول اینه که پشت کوه هایین؟
به ما که میگن متین و سنگین و موقور(با وقار یعنی!) هییییییچ وقتم تو کلاس نمی خندیدیم! درز دیوار مگه خنده داره؟ واه واه واه! آدم باس ی کم متانت از خودش به خرج بده وارد جامعه که میشه! بیاین مارو الگوی خودتون قرار بدین!

کاری نکنید که جایگاهتون در تقسیم بندیای اجتماعی رو لو بدم ! :)
خب بله...
۱۷ دی ۹۰ ، ۲۳:۳۶ مدادتراش
سلام

خدایی کی گفته خنده بر هر درد بی درمان دواست؟! نه میخوام بدونم کی گفته؟!

.
.
کلنم پشت کوه ها رو پایه م شدید!
یه جایی که ردی از انسان نباشه!

من گفتم !!
حالا ایشالا به وقتش یه رساله بنویسین از این مفهوم که مام بفهمیم چیه. کسی چه می دونه، شاید خوشمون اومد.

بعد از دفاع!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">