پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

فردای اون روز

سه شنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۰، ۰۳:۲۷ ب.ظ

به نام خدا

 

میگه: چرا ساکتی؟ تو که اینطور نبودی. چت شده ؟

میگم: خب چی میخوای بگم؟

میگه: هیچی. همون حرفهای همیشه.

میگم: حرفهای همیشه ی من دیگه همینان. چی میخوای بشنوی؟

میگه:چرا عوض شدی؟

میگم: منظورت عوضیه؟

میگه: از کی شروع شد؟

میگم: فردا. فردای اونروزی که مثل هر روز بود ولی یه تفاوت بزرگ با هر روز داشت.

میگه: چه تفاوتی؟

میگم: اینکه تو مرده بودی.

 

(مکالمه ـ سر مزار یه دوست)

۹۰/۱۱/۰۴
پشت کوهها

نظرات  (۷)

موضوع انشا ء مون

تلخی اون روزمون ..........




راستی چه معنی داره نمیای تولدم رو تبریک بگی
۰۴ بهمن ۹۰ ، ۱۹:۵۸ زهره سعادتمند
یک متر فاصله ی عمودی به اندازه ی یک دنیا دوری..
خیلی هم کم حرف نبودین؛ برای سر مزار خودش کلی بود!!
به نام خدا
سلام
سلام منو به اون دوستتون هم برسونید.
سلام

:|

تلخ بود...

ناخوشی ِ به زور خوابانده ام را بیدار کرد!
.
.
خدایش بیامرزد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">