پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

[عنوان ندارد]

پنجشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۱، ۰۱:۰۸ ب.ظ

به نام خدا


یک کبوتری هست که تقریبا هرروز حوالی ظهر میاید می نشیند پشت پنجره ی این اتاق محل کار ما. همیشه هم تنهاست. میاید می نشیند و هی کله اش را با حرکات ضربه ای به چپ و راست می چرخاند و کمی می نشیند و عبور ماشینهای توی خیابان روبرو را تماشا می کند و یکمرتبه پر میزند و میرود. مسئول واحد مربوطه ما را از ریختن غذا برای ایشان به دلیل کثیف کردن بالکن نهی نموده است . ولی از خدا که پنهان نیست،از شما چه پنهان، ما نه تنها برایش غذا میریزیم، که در حال ریختن طرحی برای گرفتن وی در حرکتی غافلگیرانه و انتقالش به یکی از اتاقهای مجاوری هستیم که همکاران خانم(با ترس از کبوتر در حد اژدهای دو سر) حضور دارند.  

(شکلک پشت کوهها که با انسانهایی با درجه ی خباثت مشابه همکار شده است)

۹۱/۰۸/۲۵
پشت کوهها

نظرات  (۱۶)

واقعن چه خدمتِ مقدّسی انجام می‌دین شما... بعد می‌گن واسه چی دوس نداری بری سربازی. برو واسه مملکت‌ت خدمت کن. اون‌وقت وقت می‌"ه دوست ندارم برم سربازی،‌ به‌ت می‌گن ضدولایت فقیه. یعنی در این حد! [تصویریه!]
سلام

به شدت حمایت می شوید! :D
۲۵ آبان ۹۱ ، ۱۷:۱۱ زهره سعادتمند
خدا همه جوونا رو اهل کنه!
واقعا که! شما با این سن و سال خجالت نمیکشید؟[یکی که خیلی از این قبیل خباثت ها، ضربه ی روحی خورده! :|‌]
سلام

مشکلی نیست داداش! اصن بگو ما عامل بودیم! باعث افتخار ماست.

بعدم این عکس عجب دلنشینه. پاک و دوست داشتنی.
مشهدیا بهش می گن"موسی کو تقی" اسمش از روی صداش هست.
نتیجه رو گزارش کنین.
آورین آورین

حالا اگر نتونستی کبوتر رو بگیری من حاضرم برم اتاق مجاور حاجی
دیگه گذشت اون زمان که بازجوها وبلاگ به روز می کردن برادر. الان وبلاگ نویسا سرنوشت دیگه ای دارن. پیشنهاد می کنم با همون چک اول همه چیزو راجع به کبوتر بگین که کار به جوجه موجه نکشه!
اگر ایشالا سالم برگشتین نتیجه رو گزارش کنین.

این تحلیل منه البته !
بوی رطوبت عکست تا اینجا اومد...
انتظار یک پایان دیگه رو داشتم.
فکرتون درباره قمری صحیحه.
کی سربازیتون تموم میشه کلا
حالا چرا کبوتره تنها بود؟
اگه کبوتره خواست ساندویچ بخوره کی براش سس می ریزه؟


بعدم این طرح جدیده؟ ینی خانوما هم جدیدا می رن سربازی؟ بعد خانوما جدان آقایون سوا؟ ینی کلا اتاقا جدا جداس؟ مث پول گاز جدا پول برق جدا؟ اگه طرحای دیگه ای هم هس بگید شاید ما هم رفتیم ثبتنام کردیم
خدا رو چ دیدی
شایدم یکی پیدا شد واسه ساندویچ ما سس ریخت! هان؟
البته الان ن ها. در روزگاران کهن سالی
حالا سس ریزا هول نکنن ی وخ
بعد چرا حالا اون خانوما از کفتر می ترسن؟
پشت کوهیا ک بیشتر ترس دارن


آهان
اون اژدها دو سره ی سرش سر کفتره س ی سرش سر پشت کوهیه
حالا حل شد
به حساب من چیزی نباید مونده باشه اگه بسیجی و مدرک تحصیلی و اینا رو حساب کنیم :دی
ببخشید منظوری نداشتم آخه برا داداش من این چیزا حساب شده اسفند پارسال رفته اما جاش خداییش خیلی بده منطقه مرزی
چشم

اونا هجده ماهه بودن ماها بیست ویکیم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">