پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

وقتی زندانی و زندان بان یکی باشند

دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۱، ۰۴:۵۶ ق.ظ

به نام خدا


یه روز هرچی اومدم بنویسم دیدم هیچکدومش حرفای من نیست. فکر کردم که هیچی از خودم ندارم و این یعنی خدا میدونه آخرین باری که نشستم در مورد "هر چیزی" فکر کردم کی بوده. اصن این حال و اوضاع و ایام می طلبه که به هیچی فکر نکنی. به هیچی هیچی.

هرچند که زندان بهترین جای روی زمین برا فکر کردنه ولی من زندانی برا خودم درست کردم که توش فکر هم نمی کنم.

افتادم توی یه زندگی روتین به معنی واقعی و ساده و بی هیچ کم و کسری. چیزی که دیدنش توی زندگی بقیه یه زمانی باعث می شد با خودم فکر کنم که اینا چطور به اینجا رسیدند.

بی خیال.

اینا هیچکدوم حرفای من نیست و این یعنی خدا میدونه آخرین باری که نشستم در مورد "هر چیزی" فکر کردم کی بوده.


۹۱/۱۱/۰۹
پشت کوهها

نظرات  (۱۵)

الآن.
و این خوبه.
از روتین در اومدنه.
منم دو هفته اس اینجوری شدم و در تقلا برای نجاتم.
دعا گوئیم برای نجاتتان.

مال من چند سال و چند هفتست!

شک دارم به ترانه ای ک زندانی و زندانبان همزمان زمزمه می کنند <آیکن حسین پناهی>

 

داری نیهیلیست می شی

بجز نشون دادن اتیکت روی لباست ب دیگران ی کاری واسه خودت دست و پا کن پسرم<آیکن زیبا!ی فری گاد مادر>


مشغولم یه جایی و بیکار نمی باشم گاد مادرجان
بعدی؟
دنیای من توئی
دنیا ولی می‌گن
زندونِ مؤمنه
آخه چه‌جوری از
خیرِ تو بگذرم
این غیرممکنه
(با صدای محسن چاوشی)
.
واقعن چی شد که به این‌جا رسیدی؟ (جدی پرسیدم، جدی جواب بده لطفن!)

اگه فک کردی می تونی منو مجبور کنی حرف جدی بزنم کور خوندی!
۰۹ بهمن ۹۱ ، ۱۴:۱۷ مخمصه گر ایرانی
جان کامبیز گفتم یادت رفته آب خنک برای کامبیز ببری بعد حاجی خودت فرستاده آب خنک بخوری تا دیگه امور مربوط به کامبیز دیگه فراموش نکنی

اون که اگه یادم رفته بود الان لب مرز بالا برجک داشتم سیگار میکشیدم!
جمله اول رو که خوندم نمیدونم چرا یاده پسرخاله ِ کلاه قرمزی افتادم! یه جورایی شبیه حرف های اونه با همون حس!

مگه چیه !
۰۹ بهمن ۹۱ ، ۱۸:۴۰ زهره سعادتمند
درست میشه ایشالا.
بهش «فکر» نکن.

حله !

خب ببین هی داری همه چیو ربط می دی ب برجک دیده بانی و اینا

بسوزه پدرش ک کور می کنه باعث می شه کامبیزو هم فراموش کنی

 

سیگارم ک می کشی

دیگه الان آیکن عاشق بدبخت نزار تکمیله

گادرمادر برات بره خواستگاری یا تموم کردی خودت؟

 


نه هنوز تا تکمیل شدنه اون آیکنه مونده!
ایشالا شما هم به آیندگان مبتلا می شید به حق همین روز عیدی :)

چی هس؟ جدیده؟

من فکر می کنم این حرف اکثر ِ مردم این روزگار باشه

وقتی زندانی و زندانبان یکی باشه...


ای بابا!

حاجی ما هم اینجا خیلی فکر کردیم در حد ترکیدیگی حتی و قطعا اون آدم سابق نیستیم.

البته توی ایران هرچی فکر نکنی راحت تری !

خرابم ...


ترکیدگی برا لولست حاجی!
می‌میری یه بار تو عمرت (عمر مجازی‌ت البته) جدّی باشی؟!

اگه بمیرم تو میخوای جواب زن و بچمو بدی؟!
۱۱ بهمن ۹۱ ، ۱۶:۵۶ سیدمهدی ربیعی
اینجاست که میگن وقت زن گرفتنت رسیده!

کجاست دقیقا؟
نه جدید نیست. وقتی مبتلا شدید و شیرینیشو دادید توضیح مبسوط می دم :)

چه جالب!
اره
گاهی به خودت میای میبینی خیلی وقته فک نکردی.
بعد به خودت میگی چرا من فک نکردم..
بعد میری دنبال فک کردن...

چه ساده!
گاهی از ازادیه ....
این فکر نکردن .

:l

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">