پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

چرا دیگه ننوشتم؟

سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۱۴ ق.ظ

به نام خدا

یه مدت یه سفر بودم. بعد یه سفر دیگه. دوباره یه سفر دیگه. و لای اینا وقت نمی شد خودمو توی آینه نگاه کنم حتی. طوری که وقتی همین هفته ی قبل نگاه کردم، یهو برگشتم و دوباره نگاه کردم. جدی جدی حس کردم خودمو خیلی وقته ندیدم. حتی یه لحظه فک کردم که فک نمی کردم این شکلی باشم. ولی این شکلی بودم. اول گفتم خب دارم پیر میشم. نرماله. بعد گفتم نه، واقعاً مدتها به خودم فک نکرده بودم. خیلی وقته خیلیا رو ندیدم. احتمالاً بازم نبینمشون! به طرز زیرپوستی دیگه هیچی مثل قبل نیست. هنوز خوب و بدشو نمیدونم. ما میگیم خوبه. شمام هرکی گفت بگید خوبه. 

۹۹/۰۱/۱۲
پشت کوهها

نظرات  (۵)

۱۲ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۴۸ پلڪــــ شیشـہ اے

اونایی که خوب مینوشتن اکثرا رفتن... 

یاد اون روزا بخیر. 


همه تقریباً بسترای جذابتری برا حرف زدن پیدا کردن. اونایی هم که پیدا نکردن پیر شدن و درگیر زندگی و بچه و فلان! 

بیا بگو که این مدت ازدواج کردی، شیش تا بچه داری، و الان تو قرنطینه برای بچه‌هات از تو گوگل حیوون سه بعدی می‌کنی.


خودت بیا بگو! 

سلام

خوش برگشتید


سلام، موتوشکرم

خب از اون سفرا بگید لااقل. که ما بفهمیم موجه بوده غیبت تون یا نه!

حتما میدونید که، ما بااااید بدونیم!


قطعااا همینطوره :) 

سلام

خوش برگشتید

بنویسید اگر میشه. از اینکه کجا بودید و دنیا چه شکلی بود


سلام، باشه، سعی می کنم. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">