پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

۱۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۰ ثبت شده است

 

به نام خدا

 

...و پناه می برم به تو

از روزگاری که می گذرد

و آینه ای که دیگر مرا نشان نمی دهد

و ذهنی که همه چیز را از یاد می برد

الا "نمیدانم" هایم را

و منی که تنها نشانه ی بودنم

مجهول مجعولیست که علائم حیاتی منست .

 

 

 

 

 

پانوشت: به جان خودم کسی مجبور به خواندن این پریشان نوشته های ضعیف نیست. پس خرده نگیرید و ما را رها کنید در این ر ن ج بی حساب...

پشت کوهها
۳۱ فروردين ۹۰ ، ۲۱:۵۱
به نام خدا

 

 

...نبودنت به کنار

نبودنم را چه کنم؟

نکند فراموش کرده ای؟

یک روز٬  تمام ب و د ن م  را بردی...

 

 

پشت کوهها
۳۰ فروردين ۹۰ ، ۱۹:۲۳
به نام خدا

 

به رسول می گویم صبح زود می آیم. نمی روم. صبح با دو نفر توی دانشکده قرار میگذارم. نمی روم.سر ظهر فاکتورها را باید برسانم به مصطفی. نمی روم. قبل از ظهر قرار است عکسها را برسانم به مهدی. نمی روم. بعداز ظهر قرارست برادرمحمد بیاید دنبالم و بروم برای دیدن محمد. نمی روم.شب قرارست با محمد برویم دیزی بخوریم وبرنامه ریزی کنیم. نمی روم. بعدش محمدحسین توی خانه انتظارم را می کشد برای مقاله ها. نمی روم.

پشت کوهها
۳۰ فروردين ۹۰ ، ۱۶:۰۴ ۰ نظر

به نام خدا

 

آتش افتادست به خرمنگاهم و "من" بی محابا می سوزم وشعله می کشم در تاریک روشن شب و ماه و تو ایستاده ای . ایستاده ای به تماشا گویا. به انتظار نمی دانم که ای که از نمی دانم کجایی بیاید وبل خاموش کند حریق هستی مرا.

به دل نگیر. به دل نگیر خوب من.

دلی که نسوزد که دل نیست.

می سوزد وتمام می شود.

می سوزم وتمام می شوم.

 

پشت کوهها
۲۹ فروردين ۹۰ ، ۱۶:۵۵ ۰ نظر

 

به نام خدا

 

این شبها اگر خانه باشم(که نیستم اغلب) آی دلم میخواهد یک تخت بگذارم توی حیاط و دفتر ودستکم را بردارم بروم همانجا تا صبح من باشم وماه و ماه باشد ومن ! حیف که هنوز کمی خنکست هوا و کابل ای دی اس ال مربوطه هم تا آنجا نمی رسد! چاره ای باید اندیشید یقینا. کلا یک حس خوبی دارد دراز کشیدن ونگاه کردن به ماه. جدای از ذکری که همیشه ناخودآگاه تف به ریا می گویم. یک حس خوبی دارد. اگر آسمان چند تکه ابر هم داشته باشد چه بهتر. که وقتی نگاهش می کنی انگار دارد از پشت ابرها حرکت می کند.

دلم لک زده برای یک شب دراز بی خیالی.

می دانم.

چیز زیادیست.

پشت کوهها
۲۷ فروردين ۹۰ ، ۱۲:۳۹ ۱۱ نظر
به نام خدا

 

الان همینطوری اتفاقی به یه چیزی بر خوردم که هرچی فکر کردم معنیش رو نفهمیدم. گفتم از شماها که ماشالا همتون اهل فهم وکمالاتید بپرسم شاید اقلا منو آگاه سازی کنید!

عکسای زیر مال بازی آخر تراکتوره وتماشاچیاش. هر کی فهمید ینی چی به منم بگه !(به فرم بالا بردن دستها وانگشتان دقت فرمایید!)

لینک اصلی تصاویر

 

 

 

پشت کوهها
۲۶ فروردين ۹۰ ، ۱۲:۵۱ ۱۳ نظر
 

 

به نام خدا

 

 

آدم گاهی نیاز دارد داد بزند. نه که حتما سر کسی باشد. گاهی باید بزنی. واگر کسی نباشد چه بهتر.

آدم گاهی نیاز دارد کسی دور وبرش نباشد که داد بزند وگاهی کسی دور وبرش باشد که حرف...

می دانم

خیلی وقتها آنطور که آدم نیاز دارد نمی شود.

 

 

پی نوشت بی ربط به متن: آدم گاهی هیچ کاری ندارد مگر اینکه برود روی صندلی گوشه حیاط دستهایش را قفل کند توی هم و بگذارد زیر چانه اش وبنشیند به تماشای پیر شدنش و یک هعی با خودش بگوید.

همین.

پشت کوهها
۲۵ فروردين ۹۰ ، ۰۰:۰۶ ۹ نظر

 

به نام خدا

 

۱- یکی از لذت بخش ترین عادتهای من - در کنار خوردن آب از بطری و سر کشیدن شربت از پارچ- اینه که بایستم روبروی یخچال. درشو باز کنم. همونجوری که ایستادم هر چی میخام بردارم بخورم وتا وقتی سیر نشدم در یخچال رو نبندم !

اخیرا فهمیدم میشه برا تسهیل در حصول این لذت راحت الوصول یه صندلی گذاشت مقابل یخچال . روش نشست و بعد با دل راحت شروع به خوردن کرد !

۲- پنجشنبه همین هفته آزمون دکترا در دو نوبت صبح وبعدازظهر برگزار می گردد. تصمیم گرفتیم یک یا دو نوبت از "نوابت" مذکور رو با دوستان جیم زده وبه دور از دغدغه های کوفتی زندگی به امر مهم و اخیرا مغفول مانده ی عشق وحال بپردازیم. از دوستان عاجزانه و مصرانه تقاضا داریم که برای شفای ما دعا نکنید.

۳- خودمم می دونم که مطالب ارزشمندی رو دارم به خوردتون میدم. هیچ نیازی به تشکر نیست. خواهش می کنم.

۴- دنیای وب جائیه که دو عده آدم ظهور می کنند. عده ای که چیزهایی رو مخفی می کنند. عده ای که چیزهایی رو که که مخفی کرده بودند نشون میدند.

۵- حسب الامر دوستانی که برای بووو کشیدن التماس دعا طلبیده بودند هنوز دارم بووو می کشم.

۶- از بین عرقیات معطر "بیدمشک" رو در این فصل به دوستان توصیه می کنم. البته نه این مزخرفاتی که توی سوپرمارکتا به خوردتون میدند. اگر اهل دلید وطالب جنس خوب باید برید سر چشمه. مثلا یه سفر برید به جایی به نام "میمند" در استان فارس ومصرف یک سالتون رو یک جا وبا اطمینان تهیه کنید!

 

پشت کوهها
۲۳ فروردين ۹۰ ، ۰۰:۰۸ ۱۳ نظر

 

به نام خدا

 

بعضی وقتها فکر می کنم که گاهی چقدر سخت می شود آدم خودش باشد.

یعنی نه "این" خودش ونه "آن" خودش. بلکه خود خودش ! 

سختست خوب !

 

پانوشت: شامه ی ما مجددا فعالیت خود را پس از چندین هفته از نو آغاز کرد واین نوید درک عطر شکوفه های بهار را می دهد ! به شکرانه ی بازگشت این نعمت علی الحساب هی بوووو می کشیم !

 

هرچی فک کردم که "پس قالبم کو ؟" به نتیجه ای نرسیدم ! فک کنم دو روز ول کردم رفتم دزد برده!

یکی گفته بود امنیت فضاهای مجازی ما پایینه ! همینه خوب

حالا قالب رو بردی نوش جونت ! اون وبگذر به چه دردت می خورد  ؟!

پشت کوهها
۲۱ فروردين ۹۰ ، ۲۱:۴۷ ۱۳ نظر

 

به نام خدا

 

 

این آنتی بیوتیک ها حسابی رمق آدم را می گیرند. هر چند همه من یکی را به جان سخت بودن می شناسند وطاقت زیاد. ولی اینها تا وقتیست که گرم باشم. وقتی ایستادم ونشستم دیگر فرقی با بقیه نمی کنم. و جالبست که همه به فکر آدم می افتند اینوقتها. از پزشکان معالج بگیر تا خاله خان باجی ها وحتی اطباء فامیل که هنوز جوهر مدرکشان خشک نشده. و نسخه های متعدد و داروهای طبیعی وغیر طبیعی که سرازیر می شود به حلق ما.

و همه ی اینها مهم نیستند. اصلا هم مهم نیستند. حتی پایان نامه ات یا استادت که سپردیشان به باد یا به خاک مدتیست. بالاخره تمام می شود. مهم بعد از ظهرهاییست که از رختخواب بلند می شوی ومیروی توی حیاط قدم بزنی. و پرتقالها و نارنجهایی که پر از شکوفه اند و عطرشان را نمی شنوی اصلا.

عطرشان را اصلا نمی فهمی.

این مهم است.

پس نوشت: این چند خط در گیجی مسکن ها نوشته شده وارزش دیگری ندارد.

پشت کوهها
۱۷ فروردين ۹۰ ، ۱۰:۴۶ ۸ نظر

 

به نام خدا

 

 

گاهی وقتها آدم باید برود گم بشود. یعنی برود توی یک بازار شلوغ مثلا. از همانجایی که گوشه ی چادر مادر از دستش رها شده همانجا بنشیند. راحت هم بنشیند. وگریه کند . وگریه کند تا شاید دوباره پیدا شود. حالا پیدایش کنند چه بهتر. ولی مهم اینست که دوباره پیدا بشود.

گاهی وقتها آدم باید برود گم بشود. تا شاید دوباره پیدا بشود.

همین

پشت کوهها
۱۴ فروردين ۹۰ ، ۰۳:۰۷ ۱۴ نظر