پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۰ ثبت شده است

به نام خدا

 

 

یک انفجاراتی رخ می دهد گاهی در زندگی آدم. از آنها که بعد از خوابیدن گرد وغبارش هرچه چشم بگردانی باقیمانده ی قابل شناسایی از خودت پیدا نمی کنی. بعد وقتی داری کم کم خاکسترت را با خاک انداز جمع می کنی٬یکهو با پشت زمینه ی یک صدای جیلینگ جیلینگِ ریز وملایم ٬ روزنه ای نورانی در نقطه ی نزدیکی از آسمان باز می شود که آدم خاک انداز از دستش می افتد!

بعدش آدم همینطوری با خودش می گوید خدایا ! دمت گرم! فقط یه چیزی !

آخه من با این هیکل رد نمی شم که از این روزنهه نوکرتم!

بعد ناگهان ندایی از غیب می آید که هی عمو ! روزنه ی امید برای رد شدن آدم نیست که !صرفا برای امیدست ! بد کردیم ولت نکردیم که از ناامیدی جونت درآد؟؟! (البته ندای غیبی خیلی مودبتر از این حرفهاست ! به گیرنده های خود دست نزنید !)

بعد ما که هنوز از ماحصل موج انفجار پرنده هایی جیک حیک کنان دور سرمان می چرخند٬به این فکر می کنیم که خداوند یک چیزهایی می داند که ما نمی دانیم و علاوه برآن هم اگر خواست می تواند حتی ما را زیر سیبیلی از روزنه ی امید رد کند !

پشت کوهها
۲۴ شهریور ۹۰ ، ۲۱:۳۰ ۱۴ نظر

من سالها قبل مرده ام

برای همینست که لبخندهایم بی روحند

و نگاهم در آینه

و نفسهایم

من سالها قبل مرده ام

یک روز نه چندان گرم ونه چندان سرد

یک روز خیلی معمولی که هیچ چیز خاصی برای گفتن نداشت

آسمان مال کلاغها بود وکلاغها مال آسمان

و قحطی باران

برای همین بود که وقتی صدایت زدم نشنیدی

و وقتی به سمتت آمدم  از من گذشتی

من سالها قبل مرده ام

و گرنه این حرفها بوی زندگی می داد

و سیر گذشته ها پایان می یافت

و تصویری تازه به آلبوم عکسهای رنگ و رو رفته ی روی طاقچه اضافه می شد

 

 

پشت کوهها
۲۲ شهریور ۹۰ ، ۲۰:۳۱ ۰ نظر

به نام خدا

 

همیشه وقتی می افتم توی جاده و دور می شوم از همه جا ٬تنها چیزی که توی ذهنم تکرار می شود اینست که ببین٬ ببین چقدر زمین خدا وسیع است. آن خانه را ببین پای آن کوه٬ آن درختهای آن دور٬ آن مزرعه ی گندمی که آخرش پیدا نیست٬ آن دشتهای دور... ببین٬ زمین خدا چقدر وسیعست.

همیشه وقتی دیوارها از هرسو فشار میاورند تنها چیزی که در ذهنم تکرار می شود اینست که زمین خدا وسیعست ومن یک روز بی خبر خواهم رفت به سمت گوشه ای از این وسعت و بی توجه به هرچه وهر که بوده و هست قدم میزنم"پشت یک کوه" .

نترسید. جای شما تنگ نمی شود .زمین خدا وسیعست.

 

پشت کوهها
۲۲ شهریور ۹۰ ، ۰۵:۰۸ ۱۵ نظر

 

به نام خدا

 

با مجید نشسته ایم وهرکدام سرمان توی کار خودمانست. طیقه ی بالایی ها چند روزیست حسابی بیش فعال شده اند. دم به دقیقه انگار زلزله می آید. توی دو وجب خانه نمی دانم چکار می کنند ! مجید که می گوید الان فصل مهاجرت بوفالوها نرسیده هنوز. من می گویم شاید به دلیل تغییرات اقلیمی وخشکسالی مهاجرت بوفالوها امسال زودتر شروع شده باشد. مجید می گوید شاید فضای چراگاه کفاف تعدادشان را نمی دهد وبه نیاز به فضای حیاتی به خاطر زاد و ولد امسال بی ربط نباشد. من می گویم اگر اینطور به جان یوزپلنگ ایرانی نیفتاده بودند و چند تا توی این منطقه باقی مانده بود شاید اوضاع بهتر می شد. مجید می گوید علف که یارانه ندارد. من می گویم دولت باید قانون مالیات بر حرکات افزوده را اجرایی کند. مجید می گوید فعلا که همه مشغول شمردن صفرهای سه هزار میلیارد رقم اختلاس بانک صادراتند !

بوفالوهای بیچاره !

پشت کوهها
۲۰ شهریور ۹۰ ، ۱۶:۳۰ ۵ نظر

 

 

نه آنقدر ریشه دوانده ام که به تلنگری کنده نشوم

نه آنقدر به آسمان رفته ام که خیالم از هرچه آن پایین میگذرد راحت باشد

هسته ای ناچیزم با ریشه ای ضعیف و ساقه ای نحیف !

با حرکتی خفیف بنیانم از هم می گسلد

و همه ی میل به زمین و آسمانم بر باد میرود

نگذار این میل به عدم برسد

ای خ د ا

هسته ی نخل

پشت کوهها
۱۹ شهریور ۹۰ ، ۱۶:۰۶ ۹ نظر

 

زیبایی یعنی چشمان تو که گردباد و تورنادو هم اگر بیاید خاک توش نمیرود !

و لبهای تو که به چه شیرینی با خارهای بیابان معاشقه می کنند !

ای شتر !

 

پینوشت: از عوارض حال خراب !

 

پشت کوهها
۱۷ شهریور ۹۰ ، ۰۱:۱۸ ۱۴ نظر

به نام خدا

 

 

معتقدم اختلاف مفرط طبقاتی موجود در تهران و شهرهای بزرگ و وجود گروهها وطبقه های مرفه٬ دیوار به دیوار خیلی از کارتن خوابها ٬ فال فروشها ٬دست فروشها ٬ گل فروشهای سرچهارراهها و... (صحنه هایی که کم کم درشهرهای کوچک هم ظهور وبروز پیدا می کند)در کنار طبقه ی متوسطی که زیربار فشار مشکلات زندگی ٬گوش دادن به صدای خردشدن استخوانهایش ٬فرصتی برای اندیشیدن به چرایی وضعیتی که دچار آنست برایش باقی نگذاشته ٬نهایتا منجر به بروز انواعی از نارضایتی های اجتماعی در شکلهای قابل پیش بینی خواهد شد.در اینجا ریشه ی نارضایتی های سیاسی نیز چالشهای اقتصادیست وصرف مسائل سیاسی از ارزش درجه دومی برخوردارند. جرقه ی این رویداد نیز به صورت مشترک وبا همکاری طرفهایی با منافع متضاد زده خواهد شد. عده ای که می دانند چکار می کنند وعده ای که فکر می کنند می دانند چکار می کنند! ادامه روند عمیقتر شدن فاصله های طبقاتی ٬تسریع شمارش معکوسیست برای وقوع جرقه ای که تروخشک را با هم خواهد سوزاند.

 

پینوشت: تاکید رهبری بر رفع مشکلات اقتصادی حاصل فهم همین نکته است.

پینوشت دوم: خیلی دوست دارم آنروز باشم وموضع رسانه هایی مثل کیهان را که درقبال آشوبهای اخیر لندن از عبارت "قیام محرومین  انگلیس" استفاده می کردند را ببینم.

پشت کوهها
۱۷ شهریور ۹۰ ، ۰۱:۰۱ ۰ نظر

به نام خدا

 

 

شکسته ام ٬

ریز ریز

نشسته ام به جمع کردن تکه هام

رهگذری بی مقدمه لگد میزند به "همه ام"

...تقصیری ندارد

رهگذرها چیزی جز قدمهای سر به هوا نمی دانند .

 

پشت کوهها
۱۳ شهریور ۹۰ ، ۱۳:۲۴ ۹ نظر

به نام خدا

 

 

صبح عید می روم پیش پدربزرگ ومادر بزرگ. تنها هستند. پدربزرگ چندسالیست خانه نشین شده. من میگذارم پای خستگی اش از رفتن . عمری به راه بوده و رو به راه. بیشتر از ده سفر مکه رفته و بیشتر از آن کربلا. زمانی زمین زیر پاهایش از حرکت عقب می ماند و حالا ولی قناعت می کند به مسجدی که نزدیک خانه شان هست و البته نماز جمعه که گویی واجبست با این سن وحال برایش. نگاه پدربزرگ با همه فرق دارد. هم مهربانست وهم صلابت دارد . بچه که بودیم یک گوشه ی نگاهش برای مجاب کردنمان به شیطنت نکردن کفایت می کرد. نگاهش سادست ولی عمق دارد. به اندازه ی همه ی سالهای جهان دیدگی. به اندازه ی همه ی آدمهایی که در این سالها شناخته. همه ی تجربه هایی که انباشته. همه ی بچه ها و نوه ها ونتیجه هایی که دیده. سواد چندانی ندارد ولی شک دارم اگر به سنش هم برسم فهمم به اندازه ی او برسد. فهم آدم لزوما به سواد ودرس ومدرسه نیست . همانطور که خیلی ها نه حتما درس دین خوانده اند ونه کسی برایشان از مراحل سلوک الی الله نطق کردست ولی راهِ رفتن را بهتر از آنهایی که درس برایشان می شود وسیله ی غفلت طی می کنند ...

 این نوشته ادامه دارد ولی کسی که دارد می نویسد حوصله ی ادامه دادن ندارد.

باقی بقایش

 

پشت کوهها
۰۹ شهریور ۹۰ ، ۱۲:۱۵ ۶ نظر

به نام خدا

 

 

بعضی حرفها هیچ حرفی برای گفتن ندارند٬بعضی حرفها ساکتند٬ آرام وبی کلام٬ آنقدر که هیچ صفتی نمی تواند وصفشان کند.

لایه های تو در توی بعضی حرفهای ساکت ولی پر از همهمه ی واژه ها وفریاد حرفهای ناشنیده ی بکریست که گاه هیچوقت مفری به بیرون از دیوارهای بلند "غرور" پیدا نمی کنند.

گاهی تقدس سکوت کمتر از ارزش فریاد نیست.گاهی فریاد می شود همهمه ای مبهم وتلخ وگنگ که تنها حاصلش آزردن گوش ست!

گاهی هم سکوت‌‌ِ حرفها حاصل دیوارهای بلند غرور نیست. حاصل تعقلیست که نمی گذارد ذهن خراشیده شود از تلخیِ فحوا و جسم مچاله شود از وزن حرفها .

 

پشت کوهها
۰۴ شهریور ۹۰ ، ۱۶:۲۲ ۱۹ نظر

به نام خدا

 

 

مدتهاست حکایتم شده حکایت کسی که داشت با انگشت به جایی اشاره می کرد و نگاه هیشکی از نوک انگشتش جلوتر نمی رفت .

همه چیز رو میشه به همه نشون داد ٬الا به کسی که خودش نمی خواد ببینه.

پشت کوهها
۰۳ شهریور ۹۰ ، ۱۷:۲۵ ۵ نظر
به نام خدا

 

 

 

خدایا

یه من نگاه کن که جز زیر آسمان تو جای دیگری ندارم

پشت کوهها
۰۲ شهریور ۹۰ ، ۱۶:۴۰ ۱۰ نظر