پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

۱۳ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

به نام خدا

 

یه جایی مثل اینجا

همین.

 

پشت کوهها
۲۴ آذر ۹۰ ، ۰۲:۱۱ ۱۱ نظر
به نام خدا

 

بعضی آدما یه آرامشی توی وجودشون هست. با این دسته آدما اگه یه کم صحبت کنی خود بخود آروم می شی.

بعضی آدما یه آرامشی توی چهرشون هست. با این دسته آدما نیازی نیست حتما حرف بزنی. همین نگاشون می کنی آروم میشی.

از این قسم دوم٬ آدم یوهو تو کوچه خیابون باهاشون مواجه میشه .

بعد میگن اسلام برا چی دس و بال ما رو بسته !

خب نبسته بود من گروه دومو هرچی میخورد به پستم بغل میکردم تو خیابون خب !

جنبه نداریم که !

 

پینوشت:

شاعر میگه:

چرند باید گفت

و در مصاحبت یک گاو آب باید خورد

و مااااااا باید گفت !

چنان که گاو بترسد

 و با سر

درون برکه بیفتد مثال سنجاقک !

(بخشی از قطعه ای سپید با عنوان "گاو حیوان عجیبیست ")

 

پشت کوهها
۲۴ آذر ۹۰ ، ۰۱:۲۱
به نام خدا

 

 

من کیم؟ تو کجایی؟ و جغرافیای ما کجاست؟

این ها عمیقترین سوالهای زندگی یک نفر است.

راستی می شود کسی عمیق ترین سوالهای زندگی اش مال خودش نباشد؟

پشت کوهها
۲۰ آذر ۹۰ ، ۱۳:۱۷ ۶ نظر
به نام خدا

 

فرشته ی حیات گاهی همان فرشته ی مرگست

و فرشته ی مرگ گاهی همان فرشته ی حیات

بسته به اینکه از کدام جهت نشسته باشی رو به باغچه

یا گلهای مریم را چقدر جدی بو کشیده باشی

یا توی زندگیت چند سطر با ماه سخن گفته باشی.

.

.

.

شاعرها با چیزهای دیگری رستگار می شوند.

پشت کوهها
۱۸ آذر ۹۰ ، ۲۳:۲۰ ۱۱ نظر
به نام خدا

 

از اونجا که ما خدای بی ربط نوشتن وپستهای نامربوطیم توجه حضار رو به ادامه ی مطلب جلب می نماییم!

پشت کوهها
۱۲ آذر ۹۰ ، ۰۲:۱۰ ۱۱ نظر
به نام خدا

 

خیلی حرف دارم ولی فعلا نمی زنم!

پشت کوهها
۱۰ آذر ۹۰ ، ۰۱:۱۱

به نام خدا

با تبریک به این حرکت مملو از بصیرت دانشجویان ارزشی که اخراج دیپلماتهای وطنی را از بریتانیای صغیر رقم زدند و با مشت محکمی به دهان گرگ پیر استعمار دهان همه ی یاوه گویان وبنگاههای خبر پراکنی استکبار جهانی را برای بی فکر - غیر مسئول - بی‌توجه به حقوق بین‌الملل خواندن ملت ایران تا مدتها باز کردند.

بهتره این سوال رو از همین عزیزان پرسید که آیا رهبری این حرکت رو کامل تایید میکنه؟

یا اگر در مورد این حرکت مشورتی با رهبری می شد نظرشون انجام همین کار بود؟

پینوشت: قصه ی همونهایی که بهشون میگن بروید برامون کلاه بیارید٬ میرن سر میارن.

پشت کوهها
۱۰ آذر ۹۰ ، ۰۰:۵۶ ۰ نظر

به نام خدا

 

تن ماهی و قوطی دلستر رو می برم توی آشپزخونه. تن ماهی رو میذارم توی آبجوش بجوشه یه کم. باز میام می شینم پای نوشتن این فصله. چن دقیقه که گذشت سرمو بلند میکنم یه نیگا میندازم به دور و اطرافم. خشکم میزنه یهو. تن ماهی بغل دستمه. قوطی دلستر یعنی کجا میتونه باشه ؟!!

.

.

.

خدا رحم کرد وگرنه آشپزخونه تا یه ماه طعم لیمو داشت !

پشت کوهها
۰۸ آذر ۹۰ ، ۱۵:۱۳ ۱۳ نظر

 

به نام خدا

 

۱- یکی یه جایی یه وقتی گفته بود نوشتن یعنی زندگی کردن برای همیشه.

کسی که این حرف رو زده بود سالهاست که مرده!

۲-مسیر زندگی آدمها مسیری نیست که هر روز میرن وبرمیگردن.

۳- شبا بیخواب شدم.یعنی خوابم میاد و دارم می میرم از خستگی ولی همین که سرم رو میذارم زمین انگار توی مخم یه تالار گفتمانه. یه همهمه ای از فکرایی که باعث میشن قید خوابو بزنم وپاشم مانیتور رو روشن کنم و رفرنسای فلان فصل رو کامل کنم یا پانویسا رو مرتب کنم مثلا. اصلا حال خوبی نیست.

۴-یه توصیه ی دردمندانه(!).هیچ وقت توی هوای برفی با دمپایی ابری ٬حتی تا مغازه ی اکبراقا بقال سرکوچه نروید.

۵- نمیدونم چرا اکبر آقا اسم همه ی بقالهای دنیاس!؟

۶-صدایم کن که صدایت زخمه میزند بر تارهای دل و دل شور میزند با حسن مطلع دیدن چشمهات و از این حرفا !

۷- یک بزرگی که خودم باشم٬ یه زمانی گفته بودم گاهی وقتا آدم باید بره گم بشه تا شاید دوباره پیدا شه.

۸- تا حالا دلت برا خودت تنگ شده؟

۹-زده ام فال که فریاد رسی می آید.

پشت کوهها
۰۶ آذر ۹۰ ، ۰۴:۵۹ ۱۳ نظر
 

به نام خدا

 

یکی یه جایی یه وقتی گفته بود کسی که دم به دقیقه حرف از رفتن میزنه اهل رفتن نیست ـ

از کسی بترسید که هیچوقت چیزی از رفتن نمیگه .

پشت کوهها
۰۴ آذر ۹۰ ، ۱۸:۴۱

به نام خدا

 

سوال:

در یک جمله توضیحی در باب تصویر زیر بنویسید؟

پانوشت: علی اکبر جوانفکر مشاور مطبوعاتی رییس جمهوری و مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) روز پنجشنبه به علت عارضه قلبی در بیمارستان بستری شد. به گفته پزشک معالج جوانفکر ، وی به علت احساس درد در قفسه سینه با انتشار در بازوی چپ، عرق سرد بر پیشانی ، احساس بی حالی ، سرگیجه و تنگی نفس به بیمارستان منتقل و بستری شده است.

این ماجرا اندکی پس از اعلام رای دادگاه مبنی بر محکومیت وی به یک سال حبس به دلیل مطالب منتشره در نشریه ی خاتون و برگزاری کنفرانس خبری پس از اعلام حکم دادگاه واقدام ناموفق(!) دادستانی برای بازداشت وی روی می دهد

ضمنا اگر کلا به مسائل فوق علاقه ای ندارید این لینک را ببینید !

پشت کوهها
۰۳ آذر ۹۰ ، ۲۲:۱۱ ۱۳ نظر

به نام خدا

دبستان که بودیم یک ناظمی داشتیم که خیلی ناظم بود. ینی یه چیزی من میگم یه چیزی شما آره. یه قیافه ای داشت عینهو گرگ! برافروخته- چشا عینهو چشای گرگ. اصن نیگا میکرد به بچه ها ٬بچه ها در چار جهت اصلی فرار می کردند. یادمه یهو قاطی می کرد لگد می کشید زیر بچه ها- اینام عینهو گوسفند پرت می شدن اینور اونور.

بعدها فهمیدم آدم نمی خواد حتما چشاش عینهو گرگ باشه یا با تبر بیاد سر کلاس مثلا -سیستم نمره و مدرک و این مزخرفات ابزاری در دست اساتید روشنفکر ماست که از شمشیر سامورایی هم بعضی وقتا دهشتناک تره !

پشت کوهها
۰۲ آذر ۹۰ ، ۱۸:۵۲ ۱۰ نظر
به نام خدا

 

بعضی وقتها چقدر بهتره بین این همه فک زدنهامون فرصتی پیدا کنیم و بریم یک کم بمیریم.

رونوشت به :خودم

پشت کوهها
۰۱ آذر ۹۰ ، ۱۶:۲۹ ۱۱ نظر