پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

به نام خدا

اون مادر و بچه ای بودن که چند وقته هر روز باهاشون توی تاکسی هم مسیرم، بعد بچه هه همیشه ی خدا خواب بود واینا، امروز از قضا بیدار بود و نمیدونم چش شده بود که دلش نمیخاس بره مهد ! برا همین ایراد میگرفت ومادرشم میخاس هرطوری شده بذاردش مهد و بره سر کارش:


- مامان، برگشتنی برام دوچرخه میخری؟

--میخرم مامان

-سه چرخه چی؟سه چرخه میخری؟

--میخرم مامان

-چارچرخه چی؟ میخری؟

--می خرم مامان

-پنج چرخه چی؟

--میخرم مامان!

-برا عروسکمم دو چرخه میخری؟

--میخرم مامان

-سه چرخه چی؟؟! 

.

.


من:|  عروسکش :|  پنج چرخه(!)  :| 

پشت کوهها
۲۷ آذر ۹۲ ، ۱۹:۳۴ ۱۸ نظر

به نام خدا

یک بنده خدایی چند ماهیه که مسئول یکی از حساس ترین بخشهای اداره ی بی صاحاب ما شده. نکته اینجاست که ایشون شوت ترین آدمی هستند که ممکنه در این جایگاه قرار بگیرند و هنوزم که هنوزه بعد از چند ماه به حقیقت این مساله پی نبردم  که چرا خیابون کریم خان دهن باز نمیکنه و ما و ادارمون رو یه جا ببلعه و به این وضعیت پاپان بده! این بنده ی خدا بیست و خورده ای سال رو توی کارای عمرانی بوده. از ساخت جاده و ساختمون تا تونل و پل و سوله و تقاطع غیرهمسطح و از این صوبتا . حالا برا آخر بازنشستگیش مثلا برداشتن آوردنش یه جایی که یه ذره مرتب و بی سروصدا و آروم باشه.باااااور کنید هیچ منظور و فکر دیگه ای نمی تونه پشت این حرکت خارق العاده باشه. خب معلومه که هیچ نظری نداره که دقیقا اینجایی که ما هستیم چه خبره و اصلا داریم چیکار می کنیم ! باور کنید هیچ نظری مثلا در مورد آئین نامه هایی که باهاشون سروکار داریم نداره ولی چنان اعتماد به نفسی داره که نگو. تا اینجاش خیلی مشکل حادی نیست ولی چشمتون روز بد نبینه، اگر ازش بخوان در مورد یک موضوع تخصصی مرتبط با ما و جایگاه خودش نظر بده....یعنی چنان مزخرفاتی رو با اعتماد به نفس بالا و با ژست مدیریتیش به زبون میاره...چنان بی ربط که حتی کلاغای روی درختای کوچه پشتی در اقدامی اعتراضی سریعا منطقه رو ترک میکنند!

بابت همین موضوع، من یکی که روزی چند بار خودکشی میکنم اصن!

اصن یه شمشیر سامورایی گذاشتم گوشه ی اتاق، تا هرجا یه پاراف ازش دیدم یا دستوری داد بی درنگ شرافت خودم رو با تیزی شمشیر سامورایی حفظ کنم و یه لحظه نفس کشیدن بعد از اون وضعیت رو برا خودم نمی پسندم!

تو همچین اداره ای خدمت می کنیم ما !

پشت کوهها
۲۱ آذر ۹۲ ، ۰۲:۱۵ ۱۷ نظر

به نام خدا

خدایی این پنج شش ماه آخری خدمت ما دیگه انقدری داریم محضوض میشیم که داره کم کم دامن از دستمون میره!
خدایا میشه لدفن این حال خوش رو از ما نگیری ؟!


تصویر: خواب یکی از همکاران و نیروهای جان برکف سرباز در ساعت اداری

پشت کوهها
۱۰ آذر ۹۲ ، ۲۰:۴۴ ۲۶ نظر

به نام خدا

بچم نمیدونم نور از کجا میاره فوتوسنتز کنه توی این آلودگی!

ولی جدی نفهمیدم هنوز از چه منبعی تغذیه میکنه

احتمالا شبا که ما نیستیم از شیشش میاد بیرون میره سر یخچال!

یعنی کامبیز داره تکامل پیدا میکنه؟!
.
.
.
می ترسم فردا میرم اداره ببینم رفته پشت میز من نشسته داره با تلفن حرف میزنه ! :|
پشت کوهها
۰۵ آذر ۹۲ ، ۱۷:۳۴ ۲۸ نظر