پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

به نام خدا

تلخ ترین مکالمه ی این چند ماهه ی من، مادر یکی از رفقا بود که هفته ی قبل زنگ زد و گفت پسرم نمی دونه با شما تماس گرفتم و بهش چیزی نگید.

بچم الان چهار ماهه بیکاره و چون زن و بچه داره، به سختی افتاده.

هر جا هم میره بهش میگن تو دانشجوی دکترایی. کاری متناسب با رزومه و مدرکت نداریم.

اگر از دستت برمیاد یه کاری بکن. 

.

.

چند روزه به هرکی رسیدم سپردم و با هرکی به ذهنم رسیده تماس گرفتم. ولی اوضاع خیلی خرابه.

اصن از اون روز انگاری جدی جدی یه بغضی توی گلومه.

پشت کوهها
۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۰۱ ۱ نظر

به نام خدا

امروز از صبح، سر ضبط یک برنامه ای بودیم توی یک آسایشگاه سالمندان. جای تمیز و مرتبی بود و با آسایشگاههای دولتی فرق داشت و مشخص بود که خانواده های طبقه ی بالا والدینشون رو اینجا ثبت نام می کنند! به مناسبت روز پدر که چند روز دیگه هست یک برنامه ی کوتاه ضبط می کردیم. بعد از ظهر که زمان ملاقات خانواده ها رسیده بود، دختر جوانی اومد سمت ما که آیا از صدا و سیما هستید و آیا از پدر من هم فیلم گرفتید؟ خب ما نمی دونستیم پدر ایشون کدوم سالمند محترم هستند. ولی وقتی با انگشت نشون دادند فهمیدیم که بله گرفتیم!

"خواهش می کنم بخشهایی که پدر من توی فیلمهاتون هست رو پخش نکنید. نمی خوام کسی ببینه که پدرم خونه ی سالمندانه"

پشت کوهها
۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۳۵ ۱۱ نظر