پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

به نام خدا

عروسهای هلندی پرنده های باهوشی هستند و قدرت یادگیری نسبتا خوبی هم دارند. از خدا که پنهون نیست، از شمام چه پنهون یه چند ماهیه یه جفتشون رو گرفتم و آوردم خونه، ولی فکر کنم توی این مدت اگر جیزی هم بلد بودند یادشون رفته! انقدر که هیچکس هیچوقت پیششون نیست. اون چند روز اول شاید روزی ده دقیقه یک ربع وقت میذاشتم ملودی های مختلفی رو سعی می کردم با سوت یادشون بدم، ولی فقط عینهو ببعی نگا میکردند! تا اینکه چند روز پیش دیدم که همینکه پامو از در خونه بیرون گذاشتم و داشتم در رو قفل میکردم شروع کردند به خوندن! چند بار دیگه هم تکرار شد روزای بعد و همینکه از خونه میرم بیرون، شروع می کنند به خوندن! یعنی انگار که مشکل شخصی دارن با آدم!

پشت کوهها
۲۴ آبان ۹۵ ، ۲۰:۴۰ ۱۰ نظر

به نام خدا

احتمالا یک ضعف بزرگ من این باشه که نمی تونم با آدمای عوضی کار کنم و بهشون نفهمونم که عوضی هستند! هر چند که همین مساله روز به روز باعث شده از خیلی جمعها و بحثها و کارها و ماجراها کنار گذاشته بشم. چند وقت پیش یک مطلبی نوشته بودم برای یک جایی، از فساد در سیستمهای دولتی و شرایطی که درش هستیم. مطلب رو فرستادم برای یک بنده خدایی و براش نوشتم که این مطلب رو درست برگرفته از رفتار و سکنات و سبک مدیریتی امثال جنابعالی نوشتم. احتمالا نباید این کار رو میکردم! ولی نمی تونم. هرکاریش بکنم بازم نمی تونم به آدمی که مثلا به اندازه ی ببعی نمیفهمه بگم تو دانای کل همه ی قصه هایی! همینم شاید منو یه روزی برسونه به جایی که یه لگد بکشم زیر همه چیز و برم همون پشت کوههای خودم. از طرفی هم به خودم میگم اگه من برم، یه ببعی مثل اون ببعی دانای کل قصه ها میاد و کار رو دست میگیره. خیلی ها رو میشناسم که درحال پاک کردن عرقهاشون، سیم قرمز امیدشون رو با سیم چین چیدند و خودشون رو خلاص کردند و رفتند و پشت سرشون رو هم نگاه نکردند. آخرین جمله شون هم این بوده که "فایده نداره دیگه". ولی چیزی تغییر نکرده. فقط جمع ببعی ها گرمتر و صمیمانه تر شده. من هنوز دست و پا میزنم که یه گوشه ای از یه کار کوچیک رو درست انجام بدم. در حد توانایی خودم. و این رو میدونم که هرکسی رو توی گور خودش میذارند.

پشت کوهها
۰۸ آبان ۹۵ ، ۲۳:۲۴ ۵ نظر