آدم که نیست!
به نام خدا
صبح میرسم شیراز. هنوز آفتاب نزده. وسایلم را نگذاشتم زمین نم نم باران شروع می شود.
هوای بارانی جان می دهد برای ........
برای...
خوابیدن علی الحساب!
نزدیک ظهر بیدار می شوم. هنوز نم نم وگاهی تندتر می بارد. گوشی را برمیدارم وپیامکی میفرستم برای چند نفر از رفقای شیرازی که برویم چرخی بزنیم. جوابهاشان قابل پیش بینیست:
"عامو تو این هوااا کی حال داره ! "
باز میروم توی هپروت. ولی به ناچار برای ناهار بیدار می شوم.بعدازظهر می نشینم پای خرده کارهای مانده از قبل تا شب می شود. چه زود حوصیه ام سر رفت اینجا. هنوز نم نم باران می بارد وبی چتر میزنم بیرون. هوا بهاریست واگر باران نبود کتم را هم نمی پوشیدم.
حین پیاده روی احسان زنگ میزند. بعد از کلی طفره رفتن وسرخ وسفید شدن پشت تلفن معلوم می کند که آمار می خواهد. امر خیر است انشالله ! می گویم صبرکند تا برگردم شاید بتوانم کارش را راه بیندازم. کلا صبر نمی فهمد این بشر. شاید هم حق داشته باشد. طرف را چند باری از دور ونزدیک دیده وبا اتکا به ترفندهای اطلاعاتی بسیار پیچیده اسم ورشته ودانشگاه طرف را درآورده! روده بر می شوم از خنده وقتی جزئیاتش را تعریف می کند. گویا دل بی صاحابش حسابی به تالاپ تولوپ افتاده!
به ناچار زنگ میزنم برای چند نفر از هم دانشگاهی های طرف برای اطلاعات تکمیلی.قرار می شود خبرم کنند. ای کاش دل آدم افسار داشت. یا حداقل کمی شعور داشت که بفهمد کی بریزد کی نریزد.
دلست.
آدم که نیست.
نمی فهمد!
این لینک رو هم ببینید!
کنار چهار راه دلتنگی
خیابان تنهایی
کوچه دوستی
بن بست عشق
پلاک محبت
یادت باشد
من ساعت دلتنگی
یک ربع مانده به دلهره
منتظرت هستم
www.6alpha.blogfa.com