نمی روم
سه شنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۰، ۰۴:۰۴ ب.ظ
به نام خدا
به رسول می گویم صبح زود می آیم. نمی روم. صبح با دو نفر توی دانشکده قرار میگذارم. نمی روم.سر ظهر فاکتورها را باید برسانم به مصطفی. نمی روم. قبل از ظهر قرار است عکسها را برسانم به مهدی. نمی روم. بعداز ظهر قرارست برادرمحمد بیاید دنبالم و بروم برای دیدن محمد. نمی روم.شب قرارست با محمد برویم دیزی بخوریم وبرنامه ریزی کنیم. نمی روم. بعدش محمدحسین توی خانه انتظارم را می کشد برای مقاله ها. نمی روم.
۹۰/۰۱/۳۰