یک پست ریا
به نام خدا
۱- آقا جان هرکسی ذوست دارید هرجا من ایستادم یه دو رکعت نماز بزنم به کمرم هی نیاین پشت سر من صف تشکیل بدین. بخدا ! یهو روت رو برمیگردونی می بینی فلان استاد بخشتون هم وایساده به تو اقتدا کرده. خوب آدم خجالت می کشه. اصن من چیم به آدم برده٬ ای شماهایی که منو می شناسین و نمی شناسین . جان من اصن من آدمم؟ یه وعضیه ها اصن. توی نمازخونه ی دانشکده همین قصه هس. توی نمازخونه ی پژوهشکده... خونه ی فلانی که میری مهمونی...چه میدونم. یه وعضیه ها اصن.
۲- کنار خیابون وایسادم. "آزادی". سوار میشم. یه مرد میونسال هم کنارم نشسته. به میدون که میرسیم مرده میونساله یه نیگا به میدون می کنه و یه آه بلند میکشه. طوری که من بشنوم." آدم جیگرش می سوزه این میدون رو می بینه. قبل انقلاب اینجا چه شکلی بود حالا چه شکلیه." راننده هم اول سر تکون میده وبعد همراهی می کنه که آره و از این حرفا. من می پرسم "حالا مگه چه شکلی بوده ؟!" با عصبانیت جواب میده " هر چیزی رو این روزا نمیشه گفت" و زیر لبش شروع می کنه به فحش دادن به "رژیم"! تا بخوام چیز دیگه ای بگم باید پیاده بشم. راننده ی تاکسی رو می بینم که همون طور با خودش بد وبیراه میگه ومیره. مرد میونسال هم. توی مسیر انقلاب یه لحظه خودم رو توی آینه ی ماشین می بینم. ریشهام بلند شده این چند وقته!
۳- روزای آخر خرداد که نزدیک میشه این کیف های کوچیک باز یکی یکی اضافه میشن به کمربندهامون.
جهت مشاهده اعمال به لینک زیر بروید:
http://basije-emamhosein.blogfa.com/post-36.aspx
امید آن است که در پایان این نماز با فضیلت، محتاجان به دعا را فراموش نکنید و ما را نیز از دعای خیر خود محروم ننمایید