تنها در خانه !
به نام خدا
۴ بامداد
سر شب ماست ولی برای " آدم ها " دم صبح است گویا. سری به آشپزخانه میزنیم و با حجم زایدالوصف زباله ای مواجه می گردیم که این چند روزه یک مرد پیدا نشده ببردشان بیرون. به رگ غیرتمان بر می خورد و به چشم بر هم زدنی همه را می بریم توی کوچه. یک نگاهمان به ماهست و نگاه دیگرمان به ستاره های کم سوی آسمان شهر و توی حال خودمان هستم که صدایی از پشت سرمان می آید. گویا در پشت سرمان بسته شده. ما می مانیم در کوچه و ماه و زیر شلواری راه راه قشنگمان و البته آسمان بی ستاره ی شهر.
۱۰صبح
بیدار که می شویم. یک سوسک را می بینیم که روی سقف بی حرکت مانده وگویا آماده است طنابش را بیندازد پایین. با پرتاب نزدیک ترین دمپایی و در پرتابی هفت امتیازی (!؟) ساقطش می کنیم و با حفظ خونسردی به بیرون منتقلش می نماییم. برمی گردیم سر جایمان و یک چرت نیم ساعته ی دیگر هم میزنیم من باب تکمیل لذت خواب دم ظهر ! بیدار که می شویم یک لحظه خشکمان میزند. یک سوسک دقیقا در همان محل سقوط وانهدام سوسک قبلی مشاهده می گردد! کله مان را می خارانیم و چون تابحال موردی از انتحار سوسکها (همانند خودکشی وال ها مثلا !) به شخصه مشاهده یا مطالعه نفرموده ایم٬ احتمال قریب به یقین می دهیم که خل شده باشیم.
وعده همه عاشقان و منتظرانش در شب و روز نیمه شعبان
لطفا در صورت تمایل آمادگی خود را اعلام فرمایید