Title-less
دوشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۰، ۰۹:۲۸ ب.ظ
به نام خدا
شب همین که پامو از آرایشگاه میذارم بیرون انگار یه دوش آب سرد روم باز کرده باشن بعد حینش باد سرد هم بیاد با تگرگ! دو دستمم خرید بود٬ حتی نمی تونستم چشامو پاک کنم ببینم کجا دارم میرم و همینطوری باد وبارون میومد میخورد تو صورتم. عینهو این فیلمایی هس که بارون ندارن بعد یه دوش می گیرن بالا سر بازیگرای بدبخت با یه فن که باد بزنه و صحنه مهیب شه ! فقط فرقش این بود که این دوشه یه هوا گنده تر بود. اندازه ی تهرون!
در همین بحبوحه ی باد وبارون یاد اون پیرمردی افتادم که چن روز پیش روی اون پل٬ بین دوتا لاین دیدمش که یه جای دور از دسترس ٬با کارتن و پلاستیک برا خودش سرپناه علم کرده بود.
۹۰/۰۸/۳۰
(ستاد تضعیف روحیه ی وبلاگ نویسان با همکاری سازمان ضد ِ حال به خوشحالان مقیم ِ مرکز)