فلانی ها
به نام خدا
دیروز با چندتایی از رفقای قدیمی تشکیلاتی قرار داشتیم. از آن قرارهایی که در مورد همه چیز حرف زده می شود. و گاهی به خاطر فاصله ها اطلاعاتمان را بروز می کنیم. مثلا اینکه یادت هست فلانی سر فلان موضوع با فلانی ها زد و بند فرمود؟ الان فلانی ها فلان جا برایش کار ردیف کرده اند و در سن بیست و دو سه سالگی معاونت فلان جا را دارد یدک می کشد. الحمدلله انقدر نمونه ی این فلانی وفلانی ها زیاد بودند که بیشتر وقتمان صرف کنار هم چیدن گذشته وحال این ها شد . یادم میامد به حرفهای فلانی به خودم که تعجب می کرد بعد از اینهمه بودن در فلان سیستم چرا هنوز با فلانی ها نشست وبرخواست غیر رسمی ندارم. بنده ی خدا برایم افسوس می خورد از جهت این مساله از ته دل !
دیدن رفقای قدیم هر از گاهی درکنار باز شدن این دل بی صاحاب آدم می تواند یادآوری کند حقیقت وجودی فلانی ها را که خودشان را در سیستمهای به ظاهر سالم امروزی هر کدام به یک قیمت میگذارند به حراج. سیستمهایی که فساد تبدیل شده است به یک حلقه از بروکراسی معمول هر روزه شان و اینکه فقر شدید سیستمهای نظارتی هر روز دارد بیشتر برکاتش را به همه مان می نمایاند. فقر نظارتی که یک فقره اش می شود خدا میلیارد اختلاس فلان بانک. آینده ی فلانی ها در سیستمی این چنین ضعیف چیزی جز رشد مضاعف و فاسد کردن اطرافیان و جامعه ای نیست. یعنی چه زمانی بزرگان قوم به این نتیجه می رسند؟
چه کسی می داند.
ما از همینجا مراتب تنفرمان را از همه ی فلانی های دوست و دشمن دور ونزدیک که در سنین زیر سی سالگی - به دلایلی غیر از شایستگی های فردی ولیاقت - رزومه ای عریض و طویل از جایگاهها وسمتهای رسمی را به یدک می کشند ابراز می داریم و فعلا کاری از ما بر نمیاید جز امیدواری به فردای قیامتی که به ریش و ریشه ی نداشته ی فلانی ها با صدایی برزخی و اکو دار به صورت قاه قاه می خندیم. (با امید به اینکه قضیه برعکس نشود یوهو !)