Title-less
پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۲:۲۵ ب.ظ
به نام خدا
تقدیم به اون مربی آموزشی عزیزی که همه ی دیروز رو محض عکسدار نبود کارت ترددم برام غیبت زد:
برو به جهنم عقده ای !
- یارو یه برگ کاغذ قد کف دست داده میگه برو مشخصاتت رو روش بنویس عکستو هم خودت بچسبون از فردا همرات باشه ! این میشه کارت ترددت! نه مهری نه هیچی. حالا یادم رفته عکسو بچسبونم رو این لامصب, یه جوری نیگا میکنه تو چشام انگاری همه ی زحماتش رو برا "صدور" این کارته به فنا دادم ! یکی نیس بگه صدور این لامصب وظیفه ی خودته فدای اون بشین پاشو گفتنت !
(پشت کوهها با اعصاب خراب !)
۹۱/۰۲/۱۴
عطش های مبهم ،گاهی مسیر قلبم را رو به ناامیدی پهن می کند ...
مسیر نگاهت را خریدارم دوست عزیز ..
برای قصه گویی از غصه هایم می گویم ...