پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

Title-less

پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۲:۲۵ ب.ظ

به نام خدا


تقدیم به اون مربی آموزشی عزیزی که همه ی دیروز رو محض عکسدار نبود کارت ترددم برام غیبت زد:  

برو به جهنم عقده ای !

- یارو یه برگ کاغذ قد کف دست داده میگه برو مشخصاتت رو روش بنویس عکستو هم خودت بچسبون از فردا همرات باشه ! این میشه کارت ترددت! نه مهری نه هیچی. حالا یادم رفته عکسو بچسبونم رو این لامصب, یه جوری نیگا میکنه تو چشام انگاری همه ی زحماتش رو برا "صدور" این کارته به فنا دادم ! یکی نیس بگه صدور این لامصب وظیفه ی خودته فدای اون بشین پاشو گفتنت !

(پشت کوهها با اعصاب خراب !)

۹۱/۰۲/۱۴
پشت کوهها

نظرات  (۱۷)

سلام

عطش های مبهم ،گاهی مسیر قلبم را رو به ناامیدی پهن می کند ...

مسیر نگاهت را خریدارم دوست عزیز ..

برای قصه گویی از غصه هایم می گویم ...
حالا شما خودشو ناراحت نکن :)

معلومه خیلی بهتون سخت میگذره ها
شکلک نگاه ترحم آمیز

نیگا نداره این صحنه ها خواهر من !
۱۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۲:۳۹ زهره سعادتمند
سعی کنید به بی خیالی بگذرونید. اینطوری واقعا اذیت میشید.
سلام

آقا نمیدونیم چرا ما به این اوضاع می خندیم! یعنی یِیهو خنده می نشیند بر لبان مبارکمان!

نخند که خدا بهت یه بچه میده که مثه من بیفته زیر دست چارتا اوشکول !
حاجی آموزشی همین هست دیگه:

گیر دادن بدون دلیل موجه !


نصف بشه اون مربی
خدمت شروع شد، تاریک و تو به تو
بی عکس نامزدش، بی عکس «آرزو»

شب های پادگان، سنگین و سرد بود
آخر خدا چرا؟... آخر خدا چگو....

نه... نه نمی شود، فریاد زد: برقص...
در خنده ی فروغ، در اشک شاملو...

توی کلاهِ خود، لاتین نوشته بود
"Your hair is black, Your eyes are blue"

« - : خاتون تو رو خدا،سر به سرم نذار
این جا هوا پسه، اینجا نگو نگو»

یک نامه آمد و شد یک تراژدی
این تیتر نامه بود: «شد آرزو عرو...

س» و ستاره ها چشمک نمی زدند
انگار آسمان حالش گرفته بود

تصمیم را گرفت، بعد از نماز صبح
با اشک در نگاه، با بغض در گلو

بالای برج رفت و ماشه را چکاند
با خون خود نوشت: «نامرد آرزو...»

حامد عسکری
سخته!
سربازی خیلی سخته، من می دونم شما چی می کشی!
۱۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۱:۳۱ خارج ازچارچوب
مث که آقای مربی آدرس وبلاگتو نداره!
حالا بفهمید ما چی میکشیم....
باور کنید امروز قزوین تگرگ اومد اندازه کله گربه...ینی اگر تخته شاسی هامون نبود الان ضربه مغزی شده بودیم درو از جونم...حالا فیلمم گرفتم شاید بزارم ببینید
ببینید! کلا سیستم های آموزشی رو عقده بنا شده! حالا چه آموزش دانشگا! چه سربازی!بقرعان!
حالا اینا رو ولش! کچل شدین یا نه؟:)))))))))))))))))))
بزنید به پشتش بعد یه نگاه بهش بندازید و بگید:
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
زبامی که برخاست مشکل نشیند(هاااااااااااا)!
.
حساب کار خوب دستش میاد!
تحمل هر دوش سخته آره
ولی مربی آموزشی ما خیلی با حال بود من هیچ وقت از یادم نمیبرمش ،
انقد خودتونو دشمن شاد نکنید
حیفه که دخترم وگرنه عاشق سربازی واین متلکاشم .........
خوش به حالتون
قدر بدونید ..........

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">