Title-less
دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۱:۵۸ ب.ظ
به نام خدا
یک وقتی یادم هست- خیلی سال پیش - مشهد بودم و رفته بودم زیارت حضرت. بعد همینطور که یک گوشه ای نشسته بودم دیدم یک سربازی آمده نشسته یک گوشه ای نزدیک ضریح و زانوهایش را بغل گرفته و زار زار گریه می کند. راستش خیلی دلم سوخت آن شب و از ته دلم از خدا خواستم گره از کارش باز کند. انقدری که هنوز هر وقت میروم حرم و از آنجا رد می شوم یاد همان سرباز میافتم که نشسته بود و گریه می کرد. امشب حین زیارت عاشورا توی پادگان وقتی یک حسی شاید "کمی" شبیه آن شب آن سرباز داشتم، یک آن با خودم گفتم کاش کسی باشد که مرا هم دعا کند.
آخر می گویند دعای "دیگران" در حق آدم بهتر اجابت می شود.
۹۱/۰۲/۱۸