سوووت !
به نام خدا
قبلترا یه وقتی گفته بودم که اگه ماساژ دادن بلدید نذارید کسی توی گردانتون بفهمه وگرنه به سرنوشت تلخ من دچار می شین! یه چیز دیگه ای که توی این چند روزه فهمیدم اینه که نذارید جناب سروان بویی ببره که قبلن کارای فیلم برداری و تدوین ومستندسازی انجام دادید. وگرنه مثه من الان گوشاتون سوت میکشه.
میگید چرا ؟ آخه امروز از اول صبح مجبور بودم دو متری یه لشکر آدم بشینم که داشتن با دوشکا و تیربار و قناصه تیراندازی میکردن تا از زوایه های مختلف ازشون فیلم بگیرم. الان رسما گوشام فقط داره سوت میکشه ! تیراندازی خودم سرجمع نیم ساعتم نشد. ولی تا ظهر مجبور شدم محض بقیه بمونم.
بازم خدارو شاکرم که آرپی جی و خمپاره افتاد برا یه وقت دیگه !
پانوشت اینکه جناب "تنهایی" سابق وبلاگ سیب ترش رو که قبلترا یه مدت اونجا می نوشتم از بنده دریافت نمودند. پس ایشون رو با من یه وقت اشتباه نگیرید. هرچند که اصن منو صالح نداریم و این صوبتا !
بعید میدونم حتی اگه توضیح هم بدی بفهمم تو جمله ی آخر چی گفتی!