پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

دوست عزیزمون که دارن ریشه میزنن

يكشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۱، ۱۰:۴۸ ب.ظ
به نام خدا 


ایشون کامبیز هستن.

سلام کنین بهش!

هفته ای یه استکان آب میخورن و به مراتب توسط دوستان نوازش می شن. 

من حالم بده ! چرا یکی به ما مرخصی نمیده؟!

۹۱/۰۹/۱۲
پشت کوهها

نظرات  (۲۸)

سلام کامبیز!

خوبی کامبیز؟

چه خبر کامبیز؟

چن ماه خدمتی کامبیز؟!!!

چرا کنار نور مستقیم نذاشتنت کامبیز؟

چند سالته کامبیز؟

قدت بلنده ها کامبیز!

ما هم یکی از اقوامت رو رو طاقچه اتاقمون داریم کامبیز.

ولی اسم براش نذاشتیم کامبیز.

به نظرت اسمشو چی بذاریم کامبیز؟

راستی چرا اسم تو رو گذاشتن "کامبیز"، کامبیز؟

یه کم نوک برگات زرد شده ها کامبیز!

مراقبت نیستن کامبیز؟

خب دیگه فعلا حرفی ندارم کامبیز.

خداحافظ کامبیز!

از طرف من ببوسش اونم مخصوص
با این حالت نشستم پشت سیستم
آپ شما رو که دیدم به این حالت دراومدم

روح ما که شاد شد روحتون شاد شه ایشالا :))
یاد فیلمای مهران مدیری افتادم کامبیز اسم یه لاک پشت بود
اما خب سلام ماشاءالله چه قد و بالایی :دی
اندکی صبر ....
۱۳ آذر ۹۱ ، ۰۰:۲۸ دشتْ‌بان
الان کامنت من ثبت نشد یعنی؟
۱۳ آذر ۹۱ ، ۰۰:۴۷ زهره سعادتمند
مرد باس کار کنه!
مرخصی واسه زایمانه!

آره اصن تهرانم میخواس بزاد به همه دو روز مرخصی دادن!
سلام کامبیز

کامبیز براتون برگ تکون میده!
ببخشید اون دست کیه کامی رو نگه داشته؟

ینی این کامی یه جای مخصوص هم نداره؟

راستی چرا بقیه به کامی سلام نکردن؟

کامبیزم فک کنم ببخشه!
۱۳ آذر ۹۱ ، ۰۲:۳۶ دشتْ‌بان
دهن‌ش...
گفته بودم:
فک کردم اسم‌ش کریمه است! مطمئنی کام‌بیزه، مه‌کامه و شیرین‌کام و اینا نیست؟ شکلات آیدین چی؟!

به کامبیز میگم بخوردتاا !
اره بابا اون قسمتایی که کامبیزو نشون میداد کلی می خندیدیم با داداشم اداشم درمیاوردیم باغ مظفر بود فروغ بابا دیگه.....
پ.ن:جدیدا بلاگفا کامنتا را می خوره فکر می کنی رفته اما درواقع نظری ارسال نشده در جواب دوستان یکی از قربانیان :دی

با تشکر از پاسخ شما به دوستان!
بمیرم واسه این کامبیز ...توی این اتاق حتما خفه میشه اونم زیر دست ی پشت کوهی .....

خفه نمیشه. مرد بار میاد!
۱۳ آذر ۹۱ ، ۱۰:۱۵ یک عدد شن(الهه)
سلام کامبیز
خوبی عزیز دل خواهر؟
دلم برات تنگ شده بود ها.
افسر کوهی! که اذیتت نمی کنه؟
اذیتت کرد یه اس به خواهرت بده تا بیام...
زیاد آب نخور برات خوب نیست.
قربون او قد و بالات بره خواهر.

کامبیز جوونه زد !
اصلا اسمش بهش نمیاد!!!

بیشتر بهش نازیلا و تو این مایه ها میاد

کامبیز مرده! مرررد !
اون منگنه کامبیزه یا اون پرینتره ؟!

در مورد شیشه ی اون پشت صحبت میکنم عزیزم!
با اون منگنه ی گنده ای ک گذاشتین اون دم پای کامبیز کی جرأت داره ب کامبیز حرفی بزنه
واللاع

ایییییییییییییشششششششششششششششششششششش

این حالش بده ! چرا یکی ب اینا مرخصی نمی ده؟!

داد نزنید آقا! دو روز به تهران مرخصی دادنن دیگه! البته من فقط از خدا برا خودم خواسته بودم! اثر دعا رو داشته باش اصن!
ما به اندازه کافی اشک دم مشک هستیم، دیگه چه اصراری دارید اینجاهم گریه کنیم؟

مراح میفرماییم ما !
سلام
اوووووووووووووووووووووووووووه
من از خیلی وقت پیش که وبتو دیدم شما سرباز بودی
هنوز تموم نشده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
مطمئنی میری
آهااااااااااااااااااااان
شاید کامبیزو خیلی دوس داری که نگهت داشتن

شما چرا انگشتتون روی کیبود گیر میکنهههههههههههههه؟!
وبت خوبه هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

جون من؟؟
۱۴ آذر ۹۱ ، ۱۲:۴۸ خانوم جون
سلان آقا کامبیز!
بابا یه کتی خانومی چیزی بگیر بذار بغل دستش خوب، بقیشو خدا خودش جور می کنه!

تازه باید یه گلدون خوب پیدا کنیم براش. اصن میدونید قیمت گلدون چقد رفته بالا؟!
کامبیز!!:))

این گیاه ناز نازی بیشتر اسمش میخوره دخترونه باشه تا پسرونه ...

توی جمع مردونه گیاهام مردن آخه!
۱۴ آذر ۹۱ ، ۲۲:۴۷ - خط ِ تیره -
این کامبیزتون خیلی بی ادبه ، جواب سلام مارو نداد :|

خجالتیه بچم!
۱۵ آذر ۹۱ ، ۲۰:۱۷ زهره سعادتمند
انقد غر زدین که کلا مرخصی دادن به همه چند روز!

اینا اثرات دعاهامونه !
من دوس دارم به اون کناری سلام کنم ... سلام منگنه

به اسکنر سلام نکردیا. بهش برمیخوره!
سلام

آقا معرفی رو تامم کمال بجا بیارید خب! به این صورت:

کامبیز بچه ها!
بچه ها کامبیز!

منتظرم
یاعلی

بابا کامبیز که نیاز به معرفی نداره دیگه!
سلام
مایادخود صاحاب وبلاگ افتادیم،پس
سلام پشت کوهها:D

بح! چطوری؟!
زنده ایم خدا رو شکر!
از شمام نمی پرسیم چطوری؟ جوابش رو می دونیم چون! :D
تازه خیلی ظالمی
خوشت میاد یکی خودتو بذاره پشت شیشه از صب تا شب هاااااااا
کامبیز منتظر باش ما داریم میییییایییییییییییییییم

کامبیز میگه ما رفتیم مسافرت!
اینو یادتون میاد؟ اینجا بود که با هم آشنا شدیم من و کامبیزجان.
هی چه خاطراتی با هم داشتیم چه رستورانا که با هم نرفتیم حتی یه بار رفتیم ترشی فروشی تجریش ترشی دادم بهش خورد حالش بد شد. ای روزگار چه روزایی گذشت. اینم از قصه ی بی وفایی شوما و دربه در شدن کامبیز.حتی تلاشم مکردین دنبالش بگردین. عجب زمونه ای شده. دوره ی ما اگر رفیق آدم گم می شد تا پیداش نمی کردن خوابشون نمی برد اون وخت شوما یکی دیگر رو آوردی جاش؟...هی تف به این روزگار

اصن روزگار همینه!
اینا درس بشه برا زندگیتون! :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">