[عنوان ندارد]
به نام خدا
یه بنده خدایی بود که یه مدت کارم گیر یه تماس ناقابلش بود. برا چند ماه گاهی هر روز و گاهی روزی چند بار سعی میکردم باهاش تماس بگیرم. خوب میدونست که تا چه حد کارم گیرشه. رسما و مثه چیز می پیچوند. یا جواب نمیداد یا میگفت یه ربع دیگه تماس بگیر الان کار دارم!
حالا اگه گفتین چی شده ؟
کاملا درست حدس زدید !
حضرت باری تعالا نه یکی بلکه چند تا از کارای حیاتی این دوست عزیزمون رو گیر ما انداخته !
این دوست عزیزمون هر روز زنگ میزنه وپیگیر کاراش میشه و خیلی نگرانه که چی میخواد بشه وهمش تاکید میکنه که یادت نره و جبران میکنم واین صوبتا !
دلم براتون بگه مام راستی راستی اینروزا خیلی سرمون شلوغه و چند بار توی همین چند روز شده که بهش گفتیم یه ربع دیگه زنگ بزنه و یه ربع دیگه هم خب بالاخره کار داریم دیگه!
ولی خب. بالاخره ما انسان شریف ومتشخصی هستیم و از اون خونواده هاش نیستیم. وگرنه فرق ما با امثال این دوست عزیزمون چیه ؟ اینه که فردا اگه زنگ زد به فاز پیچوندن پایان میدیم و یه کم کلمون رو میخارونیم و به این فکر میکنیم که دقیقا چیکار می تونیم براش بکنیم!
نتیجه ی این انشای ما این بود که دنیا دار مکافات است و وقتی برای کسی کاری ازت برمیاد دریغ نکن وگرنه مطابق شواهد موجود دهن مهنت آسفالته !
یک روز جبران می کند جوری که با ما می کنی