تنبیه !
به نام خدا
کلا تنبیه جزئی از آموزش بود! اصلا انگار همه ی مزش به همین تنبیه بود. شکلهای متنوعی هم داشت. یعنی بنا به زمان و مکان وحتی فرد می تونست گستره ی وسیعی از حالات بوجود بیاد. ولی نوع معمولش همون بشین برپا و خیز رفتن و سینه خیز بود. از همه خسته کننده تر خیز رفتن بود. یه فرمان بود به نام"خمپاره!" که به محض تلفظ این واژه در هر حالت و زمانی باید خیز میرفتی. گاهی ولی این خمپاره تبدیل به تنبیه می شد! طوری که توی ده دقیقه ممکن بود صد وپنجاه تا خمپاره بیاد مثلا! ینی توی خط مقدم هم این حجم از خمپاره دیده نمیشه! کلا بعدش همه ی زانوها و آرنج وکف دست وغیره بعد از این همه خمپاره رفتن آش و لاش می شد. البته که خاطره شد.