جمعه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۲، ۰۷:۴۳ ق.ظ
به نام خدا
راستش ما با محسن و بچه ها اول قرار گذاشتیم پنجم ششم بریم شمال. به قول محسن یه کلبه ته جنگل پیدا کرده بودیم و بچه ها هم جنگل ندیده! ولی از اونجا که اصولا زندگی ما با برنامه ریزیای دقیق جلو میره یهو سر از جنوب درآوردیم و خلیج همیشه فارس!
ولی کلن خوب بود. البته بچه ها رو پیچوندیم و با خانواده رفتیم و آه ونفرینشون رو به جون خریدیم!

کوسه تموم شده بود چن تا تن ماهی برات آوردم!
از این فاصله خوب تشخیص دادینا !
آره بابا پنجعلی م رفته ناهار بخوره!
خطای دید بوده!
پشت کوههای ما رو هیشکی ندیده!
همه ی شهرای زیارتی وسیاحتی عید شلوغ بودن خب
اصن فروردین وقت خوبی برا مسافرت نیس- من اگه آزاد باشم اردیبهشت میرم
ما اصالتا متعلق به استان همیشه فارس می باشیم!
بح سلام!
اصن به گرمای عکس دقت کنین متوجه میشید جنوبه!
ینی آدرس میخوای؟؟
حالا رفقا گذشت کردن شومام یه بزرگواری کن ندید بگیر جای دوری نمیره!
عه؟ من فک کردم جای ملکه عذاب اضافه کاری واسادید! بالاخره زندگی سخته!
:)
تا ما بودیم ماشینشون سالم بود !
آره بیا یه دیزی بریم اصن دلمون گرفته!
:)
شما هم
به ما میگن مرد خانواده جونم !
اگه میدونستم انقد با ترافیک موشکل دارین زودتر میگفتم عید بیاید تهران!
سر جمع دو سه نفر توی شهر نبوده گویا ! همه فرار کرده بودن!
شما بپا این فعالیتهای فرهنگی خدای نکرده فشاری بهتون وارد نکنه!
:)
سلام.سال بعد بیشتر دقت کنید!
نه آخه پرید تا خواستیم بریم!
ینی آیا ؟!
کوسه ما چی شد آقا ...