صریح و بی پرده
به نام خدا
این یادداشت کوتاه ، درهمی جاتی هست که ممکنه صریحا به احساسات شما در صورت دارا بودن ظرفیتی پایین ار نقدپذیری، توهین کنه.
پس شما رو به مطالعه با احتیاط دعوت می کنم.
توی این وضعی که بعضی دوستان توی بهت نتیجه ی انتخاباتند و بعضی دیگه زانوی غم بغل گرفتند و فریاد وا اسلامای بعضی دیگه از دوستان با ریتمی غمناک و زجه مانند به گوش میرسه، لازمه کمی خودمون رو جمع کنیم و از این هیاهو فاصله بگیریم وفکر کنیم که چرا کار به این جا منتهی شد. انتخاب شدن آقای روحانی یه پروژه نبود که مثلا از یک هفته پیش و شروع تبلیغات حاصل شده باشه،بلکه پروسه ای بود که اتفاقا همه ی ماها توش نقش داشتیم. بله دوست عزیز. بحثم این نیست البته وبگذریم. ولی یه نکته اینجا می مونه. من از چند مدت پیش مرتب سعی میکردم ذهن بچه های اطراف رو درگیر این مساله کنم که " بشین و به این فکر کن که اگه روحانی رای آورد قصه چه شکلی میشه و وضعیت چه تغییرایی میکنه و ما باید چیکارا کنیم" .ولی ماشالا این دوستان ما انقدر توی فضایی که برای خودشون ساخته بودند فرو رفته بودند که اصلا حتی امکان همچین مساله ای به ذهنشون خطور نمیکرد و صرفا پوزحندهای دلهره آور به ما تحویل می دادند. این مساله هم البته دلیل داره که باز بحثم این نیست و بگذریم. ولی قصه اینجاست که به نظر من اومدن روحانی در عین تصویر هولناک و وهم انگیزی که در ذهن شما نوگلان و عزیزان با بردن نام ایشون تداعی میشه میتونه یه سری نکات مثبت با خودش داشته باشه- البته این مثبت بودن مطلق نیست وبستگی به خود من و شما و کلا دوستانی داره که خودشون رو در چارچوب طیف راست می بینند. اول اینکه متعاقب سرکار اومدن وقدرت گرفتن طیف اصلاح طلب بعد از یک دوره ی هشت ساله از انزوا و گسترده شدن اونها توی سیستمهای اجرایی کشور، عین همون اتفاقی که برای اونها در سال هشتادوچهار افتاده بود برای نیروهای اصولگرا تکرار میشه.تقریبا در این چندان بحثی نیست. یعنی اصطلاحا عقب نشینی و برگشتن به پشت مواضع واستحکامات خودی. این مساله از یه نظر می تونه مثبت باشه. یه نگاه منطقی به وضعیت طیف راست و مذهبی، آشفتگی درونی و انسجام کم و حتی عمق کم دانسته ها و آگاهی ها رو در عین قوی بودن در حوزه ی کارهای اجرایی که این چند سال بیشتر در اون قوت گرفتند نشون میده. این به معنی واقعی کلمه در دراز مدت یه سم مهلکه. همین آشفتگی ذرونی و رفتن پشت دیوارهایی که اطراف خودمون بالا بردیم متعاقبا به ضعف تحلیلا و درک نادرست از وضعیت جامعه ومردم منجر شد. این چند سال می تونه فرصتی باشه برا بازنگری رفتارها وعملکردها واصلاح و بالا بردن سطح انسجام داخلی و عمق دادن به باورهای مبنایی اصولگرایی. فرصتی برای مطالعه و پژوهش و جستجو و دقت. مثلا باید این سوال رو پرسید که بدنه ی مردمی چرا نسبت به اصولگرایی بی اعتماد شد؟ این سوال خیلی حیاتی و اساسیه. مورد دوم این هست که این مدت می تونه فرصتی باشه برای اصلاح طلبها برای عمل به ادعاهاشون و قص علی هذا. یک نکته ای که وجود داره از این قراره که باید قبول کرد اصلاح طلبها بخشی از مردم ونظام هستند.باید قبول کرد که اونها وجود دارند. متاسفانه خیلی از دوستان در قبول کردن همین مساله که شاید خیلی ساده به نظر برسه ناتوانند مرتب تکرار می کنند که با فلان اتفاق مثلا آخرین میخ بر تابوت اصلاح طلبی کوفته شد و از این تیپ حرفا. چون ذهنیتشون این هست که اصلاح طلب یعنی ضدولایت فقیه. اصلاح طلبی تا وقتی در چارچوب قانون اساسی باشه می تونه بخشی از فرایند رشد متوازن نظام رو شکل بده. این اصلا منطقی نیست که وقتی اینها یک کفه از ترازوی نظام تعریف میشن همیشه بالا یا پایین قرار بگیرن. رشد متوازن گفتمانهای اصلاح طلبی واصولگرایی در چارچوب قانون اساسی همونطور که گفتم در دراز مدت به رشد رو به جلو نظام منتهی میشه. به نظر من این مساله رو راحت میشه انکار کرد ولی ضرر انکار اون خیلی زیاد می تونه باشه.خیلی راحت میشه صفر و یکی دید و به هرکسی که مقابل ما می ایسته انگ زد. جالبه که ما بعضا دقیقا همین کار رو هم کردیم. توی مستندهایی که صداوسیمای گرامی در چند سال گذشته پخش کرد چهره ای که از روحانی نشون داده شد چهره ی یک خائن به منافع ملی ایران بود. ولی چرا مردم این تصویر رو نپذیرفتند؟ ما یک جاهایی بدون شک اشتباه کردیم. باید اعتراف کنیم به این مساله.نه برای اینکه متهم رو پیدا کنیم. نه. برای اینکه اشتباهاتمون رو تکرار نکنیم و بتونیم پروسه ای رو شکل بدیم که این اعتماد دوباره بین "اکثریت "مردم و طیف اصولگرا برقرار بشه و این گفتمان با برطرف کردن ضعفها و اصلاح نقایص بتونه مجددا جایگاه اجتماعی خودش رو بدست بیاره.
امروز می تونه شروع عزلت و گوشه گیری و اندوه مضاعف باشه یا ایجاد دغدغه ای که به شکل گیری انگیزه و نهایتا حرکت منتهی میشه.