چرا؟
جمعه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۰۱ ب.ظ
به نام خدا
تلخ ترین مکالمه ی این چند ماهه ی من، مادر یکی از رفقا بود که هفته ی قبل زنگ زد و گفت پسرم نمی دونه با شما تماس گرفتم و بهش چیزی نگید.
بچم الان چهار ماهه بیکاره و چون زن و بچه داره، به سختی افتاده.
هر جا هم میره بهش میگن تو دانشجوی دکترایی. کاری متناسب با رزومه و مدرکت نداریم.
اگر از دستت برمیاد یه کاری بکن.
.
.
چند روزه به هرکی رسیدم سپردم و با هرکی به ذهنم رسیده تماس گرفتم. ولی اوضاع خیلی خرابه.
اصن از اون روز انگاری جدی جدی یه بغضی توی گلومه.
۹۴/۰۲/۱۱
از راهنمایی ها، نقطه نظرات و پیشنهادات همه ی شما در این پست ممنونم.