پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

به نام خدا

آدمها وقتهایی که ساکتند رفتارهای مختلفی دارند.

مثلا محسن با خودش همیشه یک چیزی را زمزمه می کند.شبیه یک موسیقی قدیمی که از گرامافون پخش می شود. که من البته بهش میگویم "ونگ ونگ" ! یا خودم سوت میزنم. اصلا هم متوجه نمی شوم. جالب است که عادتهای اینطوری را خود آدمها متوجه نمی شوند.یعنی ناخودآگاهست اصلا. کلا چون یادم رفت دقیقا چی می خواستم بنویسم ٬بقیه اش را سوت میزنم. شما هم می توانید یک آهنگ قدیمی زمزمه کنید.

پشت کوهها
۱۸ دی ۹۰ ، ۲۰:۵۱ ۵ نظر

به نام خدا

توی یک سنی آدمها عموما شنگولند. البته شاد بودن مراحلی دارد. خوشحال-شاد-شنگول و باقی قضایا. یعنی یادم هست یک وقتی استادی به ما می گفت شماها الان در سنی هستید که به ذرز دیوار هم میخندید( و اشاره کرد به یک درز دیوار) و کلاس ترکید از خنده. و از آن پس به همه ی درزهای دیوارهای شهر می خندیدیم! در این سن عموما عمر آدم به خندیدن میگذرد و اصولا هم دقیقا نمی دانی چرا وبه چیز خاصی داری می خندی. خندیدن یک پاسخیست به محیط. به واقع به همه ی محیط! بعدش یک کم که میگذرد کم کم سرت میاید توی حساب وکتاب وزندگی. و می فهمی درزهای دیوار چیزی برای خندیدن ندارند. و از آن به بعد به آنها جدی نگاه می کنی. گاهی حتی چپ چپ! و کم کم حوصله ات سر میرود از همه چیز. از زندگی که خندیدن به درزهای دیوار در آن معنایی ندارد. و دل تنگ می شوی برای زمانی که انقدر همه جا رنگی بود که خندیدن هیچ بهانه ی منطقی و معلوم و متقن ومستدلی نمیخواست.

پشت کوهها- به درزهای دیوار -می شود خندید-بی بهانه و دلیل-پشت کوهها- جای بهتریست.

پشت کوهها
۱۷ دی ۹۰ ، ۰۶:۲۷ ۹ نظر

به نام خدا

باورت نمی شود که همه ی اینروزها را میگذرانم تا بشود بک روز دوباره بروم آن بالا٬ توی سایه ی آن کوه٬ یک بعدازظهر بنشینم و به زمینها و کوهها و آسمان نگاه کنم. همین/.

گفتم که. باورت نمی شود.

پشت کوهها
۱۵ دی ۹۰ ، ۱۴:۰۲ ۱۱ نظر

به نام خدا

  این دغدغه های رنگارنگ و پوچ زندگی امروزهای ما ٬آدمی را میل می دهد به بازگشت به بدویتی ساده و فرار از همه ی "قرار دادهای اجتماعی" که می گفتند آدمها برای بدست آوردن مزایای زندگی جمعی باید با تن دادن به آنها هزینه اش را بپردازند. چه می شود اگر هزینه ی این قراردادها مسخ آدمی باشد. یا مرگ. که گاهی مرگ ترجیح دارد به مسخ شدن. مجموعه ای از هزاران هزار نفری که در کنار هم زندگی می کنند و هنوز به قول هابز٬انسان گرگ انسان است و قدرت وبه حداکثر رساندن منافع فردی حرف اول را میزند. پنج نفر هستند که با کمک هم می توانند یک گوزن شکار کنند وهمگی سیر شوند. همینطور هر کدامشان با یک خرگوش هم سیر می شود. وقتی گوزن نزدیک می شود٬یکی از آنها به خرگوشی حمله می کند که همان نزدیکیست واینطوری گوزن را فراری می دهد.خودش سیر می شود ولی بقیه گرسنه می مانند. ترجیح منفعت فردی به جمعی. قراردادهای اجتماعی که نمی توانند به خاطر طبیعت بشر٬بی عنصر اخلاقیات ومذهب کاری از پیش برند و در عین حال هرگز در بدنه ی تز آنها اثری از هیچ عنصر غیر مادی نیست... معنویت آنقدر بی ارزش جلوه داده می شود که بزرگترین فیلسوفان سیاسی می گویند٬ بی شک در نظر گرفتن وزنی برای آنها در تحلیلهایتان اشتباه محض است و آدمها نسل پشت نسل می شوند خمیرمایه ای که قالبهای ناموزون وبه درد نخور اشتباهات تاریخی و دانسته وندانسته ی گذشته را با خود تا مرگ می برند وافول و افول و سقوط در دره ی جهلی که انتها ندارد.

اینها مقدمه ای کاملا بی ربط برای رسیدن به این نکته ی بیخود بود که بعضی ها( یعنی خود من!) حتی اگر پشت کوه هم بروند باز دلشان برای نوشتن تنگ می شود و بدون بهانه می خواهند از دوباره شروع کنند و اصلا هم آدم نمی شوند و تازه از این دل کندن ها دارد خوششان می آید. بعضی ها در نوع خودشان خیلی دیوانه اند. هیچ چیزشان سرجایش نیست باز دل نفهمشان نوشتن میخواهد! همیشه هم آخرش می گویند :دل است دیگر. شعور که ندارد !

پشت کوهها
۱۴ دی ۹۰ ، ۱۷:۰۰ ۱۷ نظر
به نام خدا

 

یه جایی مثل اینجا

همین.

 

پشت کوهها
۲۴ آذر ۹۰ ، ۰۲:۱۱ ۱۱ نظر
به نام خدا

 

بعضی آدما یه آرامشی توی وجودشون هست. با این دسته آدما اگه یه کم صحبت کنی خود بخود آروم می شی.

بعضی آدما یه آرامشی توی چهرشون هست. با این دسته آدما نیازی نیست حتما حرف بزنی. همین نگاشون می کنی آروم میشی.

از این قسم دوم٬ آدم یوهو تو کوچه خیابون باهاشون مواجه میشه .

بعد میگن اسلام برا چی دس و بال ما رو بسته !

خب نبسته بود من گروه دومو هرچی میخورد به پستم بغل میکردم تو خیابون خب !

جنبه نداریم که !

 

پینوشت:

شاعر میگه:

چرند باید گفت

و در مصاحبت یک گاو آب باید خورد

و مااااااا باید گفت !

چنان که گاو بترسد

 و با سر

درون برکه بیفتد مثال سنجاقک !

(بخشی از قطعه ای سپید با عنوان "گاو حیوان عجیبیست ")

 

پشت کوهها
۲۴ آذر ۹۰ ، ۰۱:۲۱
به نام خدا

 

 

من کیم؟ تو کجایی؟ و جغرافیای ما کجاست؟

این ها عمیقترین سوالهای زندگی یک نفر است.

راستی می شود کسی عمیق ترین سوالهای زندگی اش مال خودش نباشد؟

پشت کوهها
۲۰ آذر ۹۰ ، ۱۳:۱۷ ۶ نظر
به نام خدا

 

فرشته ی حیات گاهی همان فرشته ی مرگست

و فرشته ی مرگ گاهی همان فرشته ی حیات

بسته به اینکه از کدام جهت نشسته باشی رو به باغچه

یا گلهای مریم را چقدر جدی بو کشیده باشی

یا توی زندگیت چند سطر با ماه سخن گفته باشی.

.

.

.

شاعرها با چیزهای دیگری رستگار می شوند.

پشت کوهها
۱۸ آذر ۹۰ ، ۲۳:۲۰ ۱۱ نظر
به نام خدا

 

از اونجا که ما خدای بی ربط نوشتن وپستهای نامربوطیم توجه حضار رو به ادامه ی مطلب جلب می نماییم!

پشت کوهها
۱۲ آذر ۹۰ ، ۰۲:۱۰ ۱۱ نظر
به نام خدا

 

خیلی حرف دارم ولی فعلا نمی زنم!

پشت کوهها
۱۰ آذر ۹۰ ، ۰۱:۱۱

به نام خدا

با تبریک به این حرکت مملو از بصیرت دانشجویان ارزشی که اخراج دیپلماتهای وطنی را از بریتانیای صغیر رقم زدند و با مشت محکمی به دهان گرگ پیر استعمار دهان همه ی یاوه گویان وبنگاههای خبر پراکنی استکبار جهانی را برای بی فکر - غیر مسئول - بی‌توجه به حقوق بین‌الملل خواندن ملت ایران تا مدتها باز کردند.

بهتره این سوال رو از همین عزیزان پرسید که آیا رهبری این حرکت رو کامل تایید میکنه؟

یا اگر در مورد این حرکت مشورتی با رهبری می شد نظرشون انجام همین کار بود؟

پینوشت: قصه ی همونهایی که بهشون میگن بروید برامون کلاه بیارید٬ میرن سر میارن.

پشت کوهها
۱۰ آذر ۹۰ ، ۰۰:۵۶ ۰ نظر

به نام خدا

 

تن ماهی و قوطی دلستر رو می برم توی آشپزخونه. تن ماهی رو میذارم توی آبجوش بجوشه یه کم. باز میام می شینم پای نوشتن این فصله. چن دقیقه که گذشت سرمو بلند میکنم یه نیگا میندازم به دور و اطرافم. خشکم میزنه یهو. تن ماهی بغل دستمه. قوطی دلستر یعنی کجا میتونه باشه ؟!!

.

.

.

خدا رحم کرد وگرنه آشپزخونه تا یه ماه طعم لیمو داشت !

پشت کوهها
۰۸ آذر ۹۰ ، ۱۵:۱۳ ۱۳ نظر

 

به نام خدا

 

۱- یکی یه جایی یه وقتی گفته بود نوشتن یعنی زندگی کردن برای همیشه.

کسی که این حرف رو زده بود سالهاست که مرده!

۲-مسیر زندگی آدمها مسیری نیست که هر روز میرن وبرمیگردن.

۳- شبا بیخواب شدم.یعنی خوابم میاد و دارم می میرم از خستگی ولی همین که سرم رو میذارم زمین انگار توی مخم یه تالار گفتمانه. یه همهمه ای از فکرایی که باعث میشن قید خوابو بزنم وپاشم مانیتور رو روشن کنم و رفرنسای فلان فصل رو کامل کنم یا پانویسا رو مرتب کنم مثلا. اصلا حال خوبی نیست.

۴-یه توصیه ی دردمندانه(!).هیچ وقت توی هوای برفی با دمپایی ابری ٬حتی تا مغازه ی اکبراقا بقال سرکوچه نروید.

۵- نمیدونم چرا اکبر آقا اسم همه ی بقالهای دنیاس!؟

۶-صدایم کن که صدایت زخمه میزند بر تارهای دل و دل شور میزند با حسن مطلع دیدن چشمهات و از این حرفا !

۷- یک بزرگی که خودم باشم٬ یه زمانی گفته بودم گاهی وقتا آدم باید بره گم بشه تا شاید دوباره پیدا شه.

۸- تا حالا دلت برا خودت تنگ شده؟

۹-زده ام فال که فریاد رسی می آید.

پشت کوهها
۰۶ آذر ۹۰ ، ۰۴:۵۹ ۱۳ نظر
 

به نام خدا

 

یکی یه جایی یه وقتی گفته بود کسی که دم به دقیقه حرف از رفتن میزنه اهل رفتن نیست ـ

از کسی بترسید که هیچوقت چیزی از رفتن نمیگه .

پشت کوهها
۰۴ آذر ۹۰ ، ۱۸:۴۱

به نام خدا

 

سوال:

در یک جمله توضیحی در باب تصویر زیر بنویسید؟

پانوشت: علی اکبر جوانفکر مشاور مطبوعاتی رییس جمهوری و مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) روز پنجشنبه به علت عارضه قلبی در بیمارستان بستری شد. به گفته پزشک معالج جوانفکر ، وی به علت احساس درد در قفسه سینه با انتشار در بازوی چپ، عرق سرد بر پیشانی ، احساس بی حالی ، سرگیجه و تنگی نفس به بیمارستان منتقل و بستری شده است.

این ماجرا اندکی پس از اعلام رای دادگاه مبنی بر محکومیت وی به یک سال حبس به دلیل مطالب منتشره در نشریه ی خاتون و برگزاری کنفرانس خبری پس از اعلام حکم دادگاه واقدام ناموفق(!) دادستانی برای بازداشت وی روی می دهد

ضمنا اگر کلا به مسائل فوق علاقه ای ندارید این لینک را ببینید !

پشت کوهها
۰۳ آذر ۹۰ ، ۲۲:۱۱ ۱۳ نظر

به نام خدا

دبستان که بودیم یک ناظمی داشتیم که خیلی ناظم بود. ینی یه چیزی من میگم یه چیزی شما آره. یه قیافه ای داشت عینهو گرگ! برافروخته- چشا عینهو چشای گرگ. اصن نیگا میکرد به بچه ها ٬بچه ها در چار جهت اصلی فرار می کردند. یادمه یهو قاطی می کرد لگد می کشید زیر بچه ها- اینام عینهو گوسفند پرت می شدن اینور اونور.

بعدها فهمیدم آدم نمی خواد حتما چشاش عینهو گرگ باشه یا با تبر بیاد سر کلاس مثلا -سیستم نمره و مدرک و این مزخرفات ابزاری در دست اساتید روشنفکر ماست که از شمشیر سامورایی هم بعضی وقتا دهشتناک تره !

پشت کوهها
۰۲ آذر ۹۰ ، ۱۸:۵۲ ۱۰ نظر
به نام خدا

 

بعضی وقتها چقدر بهتره بین این همه فک زدنهامون فرصتی پیدا کنیم و بریم یک کم بمیریم.

رونوشت به :خودم

پشت کوهها
۰۱ آذر ۹۰ ، ۱۶:۲۹ ۱۱ نظر
به نام خدا

شب همین که پامو از آرایشگاه میذارم بیرون انگار یه دوش آب سرد روم باز کرده باشن بعد حینش باد سرد هم بیاد با تگرگ! دو دستمم خرید بود٬ حتی نمی تونستم چشامو پاک کنم ببینم کجا دارم میرم و همینطوری باد وبارون میومد میخورد تو صورتم. عینهو این فیلمایی هس که بارون ندارن بعد یه دوش می گیرن بالا سر بازیگرای بدبخت با یه فن که باد بزنه و صحنه مهیب شه ! فقط فرقش این بود که این دوشه یه هوا گنده تر بود. اندازه ی تهرون!

در همین بحبوحه ی باد وبارون یاد اون پیرمردی افتادم که چن روز پیش روی اون پل٬ بین دوتا لاین دیدمش که یه جای دور از دسترس ٬با کارتن و پلاستیک برا خودش سرپناه علم کرده بود.

پشت کوهها
۳۰ آبان ۹۰ ، ۲۱:۲۸ ۱۳ نظر

به نام خدا

 

عوالم کودکی یه خاصیتهایی داره. من جمله اینکه آدم بعضی وقتها چیزها رو طوری که میخواد می بینه.نه طوری که واقعا هستن. یعنی یه ملغمه ای از عوالم مختلف با چاشنی پررنگی از تخیلجات که این چاشنی البته برا هرکسی یه مزه ای پیدا می کنه.

و البته اینکه این عوالم برا بعضی ها بسته به ذائقشون کمی تا بعد از کودکی* ادامه پیدا می کنه!

پینوشت: این پست هیچ هدف ومنظور خاصی نداشت. جان خودم.

* پیری !

پشت کوهها
۲۹ آبان ۹۰ ، ۱۸:۰۵ ۱۱ نظر
به نام خدا

 

 دریا خیلی آروم بود و مه آلود و با یه نم نم بارون . ینی من دوس داشتم موج بزنه به ارتفاع هفت هشت متر مثلا. ولی خب سونامی که به خواست ما ایجاد نمیشه!

این چن روزه همسایه ی ما یه پیرزنی بود که کلا به گربه ها علاقه ی خاصی داشت! قسمت و نصیب ما هم همچین صحنه هایی بود.

و البته گل سر سبدشون "کامبیز" بود با اون قیافه ی بی حال و خمارش که درو باز میذاشتی مثه چیز سرشو مینداخت پایین و میومد تو .بعدشم که با احترام می بردیش بیرون یه میو میویی راه مینداخت که دل سنگ آب می شد! انگار بهش توهین کرده بودی مثلا !

پشت کوهها
۲۷ آبان ۹۰ ، ۲۱:۴۲ ۹ نظر

به نام خدا

واقعیت اینه که طرح حمله به تاسیسات ایران یا حتی حمله به زیرساختهای ایران از لحاظ سود و زیان منطقی نیست. ولی چی میشه اگه طرحی چیده بشه و ایران چنان خطرناک جلوه داده بشه که گروهی از کشورها حاضر بشن هزینه ی حمله رو تقبل کنند؟ این دقیقا همون طرحیه که در مورد "اسلام" و "مسلمانان" در طول چند دهه ی گذشته ومشخصا توی ده سال قبل اجرا شده. یه فرایندی هست به نام "غیریت سازی". توی این فرایند شما میای از یک حقیقتی که موجوده چیزی رو که مطلوبته ومیخوای میسازی. بعد انقدر به شکلای مختلف تکرارش می کنی که باور نکردنش احمقانه به نظر برسه. در عین حالی که اصل اون موضوع هیچ شباهتی با این "غیر" برساخته نداره. این "غیر" فعلا یه هیولایی هست به نام ایران هسته ای که با یک سری روانی که ادارش می کنن ٬به هیچی فک نمی کنه جز نابودی اسرائیل به هر وسیله ای وتهدید امنیت منطقه و دنیا با خرابکاری و ترویج اجرای یه شریعت خشن ! اسرائیلی که ضمن یه فرایند دیگه برا مردم دنیا ازش یک "غیر" ساخته شده از کشوری امن و آزاد برای یهودیای دنیا که می تونن اونجا به دور از ترس از تکرار هولوکاست هیتلر و آزار یهودی ستیزای دنیا ٬لب مدیترانه راحت بعد از قرنها تهدید و ترس چهار روز آروم زندگی کنن!

واقعیت اینه که وضعیت ایالات متحده نسبت به چند سال اول حمله به عراق به مراتب بهتر شده. طوری که با انتقال قدرت و خروج مرحله به مرحله ی نیروهاش از لحاظ تعداد نیروهای نظامی ولجستیک قابلیت مانور خیلی بیشتری پیدا کرده. همین دلیلی هست بر این موضوع که بعضی مسئولین ایرانی هم با درک این نکته به این مساله دارند اشاره می کنند که امریکا نیابد از زیر بار مسئولیت عراق شانه خالی کنه. خروج از عراق یعنی بالا رفتن توانایی مانور امریکا به هر شکل در منطقه. بالا رفتن قابلیت مانور و گسترش حوزه ی انتخابهای راهبردی امریکا به هیچ وجه به نفع ایران نیست. البته ایران هم توی ده سال گذشته صرفا تماشاچی نبوده و برنامه های نظامی خودش رو درقالب افزایش توانایی های دفاعی جلو برده.

برنامه ای که توی چند هفته ی اخیر در حال پیاده شدن هست به نظر چیزی نیست جز محک زدن آستانه ی تحمل نظام .در عین افزایش قدرت مانور غرب توی منطقه٬قابلیتهای واکنشی ایران موضوعیه که معادله ها رو همیشه به هم زده.البته از کار انداختن کلیدهایی مثل حزب الله و سوریه هم در دستور کار غرب قرار داشته و داره که به نظر هنوز توی هیچکدوم موفقیت قطعی بدست نیاورده. البته از دست ندادن سوریه برای ایران حیاتی و حفظ حزب الله بسیار حیاتیه. غرب اگر صرفا از قبل انقلابهای عربی بتونه نظامی رو در سوریه مستقر کنه که از لحاظ منافع قرابتی با ایران نداشته باشه تصور می کنم بزرگترین موفقیت رو در بلند مدت بدست آورده.

آخرین نکته اینکه درست بعد از حضور امریکا در عراق٬در یک بازه ای ایران تهدیدهای امنیتی جدی رو دریافت می کرد. به شکلی که مطابق دستورالعملهای نظامی ٬اقدام به اعلام وضعیت آماده باش و انتقال تجیهزات ومهمات و حتی تخلیه ی فرودگاههای نظامی وانتقال جنگنده ها به شهرهای مختلف برا کم کردن خسارات حمله ی احتمالی کردند . ولی این نکته رو به خاطر داشته باشید که اگر یک زمانی و یک روزی بخواد واقعا حمله ای به هر نقطه ای از ایران بشه٬اون حمله در حالت"radio silence" و غافلگیر کننده خواهد بود . نه در وضعیتی مثل اوضاع شلوغ رسانه ای این روزها . بازی کردن با کارت حمله صرفا فشار بر ایران برای کوتاه اومدن بدون پرداختن هزینه ی واقعی وصرفا در چارچوب قدرت نرم رسانه ایه.پس نگران نباشید.

پانوشت:

Radio Silence: سکوت رادیویی

پشت کوهها
۲۴ آبان ۹۰ ، ۲۱:۵۴ ۵ نظر

 

به نام خدا

یه زمانی هف هشت سال پیش از یه بنده خدایی برا یه بنده خدای دیگه ای خواستگاری کردم.(کلن اوائل جوونی آدم مستعد ارتکاب اعمال غیرمترقبه ایه بسته به روحیاتش!) جفتشون رفیقمون بودن خب. بعد اون رفیقمون به این رفیقمون جواب منفی واینا داد. بعد اون رفیقمون چن وقت بعد با یکی دیگه از رفیقامون ازدواج کرد. اون یکی رفیقمون هم با یکی دیگه از رفیقامون. فقط هیچ وقت نفهمیدم چرا فقط یکی از این دوتا رفیقمون(اونی که براش از رفیقمون خواستگاری کرده بودم نه٬اون یکی!)منو برا عروسیش دعوت کرد؟ هر چند مهم نیست وصرفا همین الان یادم اومد بعد از کلی سال و اینا فقط به خاطر اینه که دو روزه از خونه بیرون نرفتم از سرماخوردگی و توی این دو روز حتی یه خطم نتونستم بنویسم یا بخونم یا خیر سرم ترجمه کنم و یه عطسه هایی رو دارم به صورت دوتایی-سه تایی وحتی بیشتر اجرا می کنم که شیشه های خونه رو میلرزونه و از این حرفا.

خدایی دیروز تا امروز به اندازه ی دوماه بر من گذشت از بس کار دارم وحال ندارم انجام بدم وعذاب وجدان گرفتم.- الکی گفتم تازه کلی هم تنوع بوده در اصل به عبارتی میشه گفت همشو زیر پتو بغل بخاری داشتم فیلم می دیدم با طعم سوپ جات و آبمیوه جات و اینا . کلن نفهمیدم چی نوشتم و قصدم ندارم دوباره بخونمش . اگه شمام نفهمیدین به گیرتده هاتون دس نزنید.بر فرستنده اصولا هرجی نیس.

پشت کوهها
۱۹ آبان ۹۰ ، ۱۷:۴۸ ۱۲ نظر
به نام خدا

 

۱-باور کن اصن عجیب نیست اگه آدم وسط پاییز دلش بخواد زمستون تموم شه.

۲-بعضی آدما شخصیت مستقلی ندارن. یعنی اینکه از نظر روانی اصولا همیشه یه یدک کش می خوان توی زندگی شون. حالا بسته به سن و سال و شرایط ٬یدک کشای مختلف.

۳-باور کن اصن عجیب نیس توی هوایی که خرو با نانچیکو بزنی نمیره بیرون٬ تا دو صبح برف بازی کنید.

 

پشت کوهها
۱۸ آبان ۹۰ ، ۲۰:۱۷ ۸ نظر
به نام خدا

 

هر ازگاهی فرصتی پیدا کنید و یک پاک کن بردارید و بروید توی گذشته هایتان٬ وتکه هایی را که بی فایده اند یا حتی مضرند آهسته آهسته و نرم نرم وبا حوصله پاک کنید.تا جایی که برسند به قصه های مشهور شیرین معمولی.

این برای آینده ی خودتان بهتراست.

 

پشت کوهها
۱۵ آبان ۹۰ ، ۲۰:۳۵ ۱۱ نظر

به نام خدا

۱-با محسن میرویم یک چیزهایی بخریم. دنبال یک شلوار جین می گردم. همه از دم پاره و زخمی وبعضا جر خورده! هرچه فکر می کنم می بینم زشت است پوشیدن همچین چیزهایی. غیر از اینها هم نیست. به یک شلوار پارچه ای سالم وساده رضایت می دهم.

۲-با بچه ها شب رفته ایم بیرون بعد از چندماه که همدیگر را ندیده ایم. دیروقت. دوازده وخورده ای شاید هم بیشتر. بعد از صرف شوخی وخنده های معمول با طعم یخ آبهویج بستنی توی هوای سرد و مغازه ای که گویا تا صبح کار می کند٬ماه به چشممان قشنگ می آید! یکی میگوید برویم با ماه عکس بگیریم! میرویم سمت بیابانهای خارج شهر. از پشت چند کوه که رد می شویم وچند کیلومتری که میگذرد ماه یکهو غیبش میزند. ما می مانیم وظلمت بیابان وماهی که غروب کردست.

۳-یک پارکی هست که هر از گاهی با محسن می رویم. یک جوریست. بعضی وقتها بعد از یک سال وگاهی هر چند ماه میرویم.یک نیمکتی دارد آن وسطها نزدیک حوض وسط پارک که هیچوقت آب ندارد.چنددقیقه ای همانجا می نشینیم وحرف میزنیم. می گویم یکجوریست چون هردفعه ای که هر ازگاهی میرویم ما کلی عوض شدیم وآنجا همیشه یکطورست. اصلا انگار زمان آنجا ایستادست و وقتی از آنجا میزنیم بیرون دوباره چرخ دقیقه ها راه می افتد. خوب است آدم جایی داشته باشد٬حالا هرجایی که برود بنشیند وفکر کند درمورد خودش وهمه چیز.

پشت کوهها
۱۴ آبان ۹۰ ، ۲۰:۴۴ ۱۰ نظر

غرب با خودش فک کرده با این تحریمها می تونه جلو پیشرفت جوونای این مللکتو بگیره ؟

 آیا؟ واقعا؟ یعنی؟

این شما واین خلاقیت مثال زدنی جوونای این مملکت در بحبوحه ی تحریمها !

منبع

پشت کوهها
۱۱ آبان ۹۰ ، ۱۴:۴۴ ۱۵ نظر

به نام خدا

 

۱. واژه ی معرفت در قاموس وازگانی بعضی از آدما یه مفهوم یه طرفه معنا میشه و یعنی یه طرف همیشه باید بامعرفت باشه وطرف دیگه از مزایای معرفت طرف مقابل استفاده کنه. خب این خیلی بده. ( رونوشت به بعضی از آدما)

۲.شاعر میگه نمی خوام سهم دنیا رو. تویی که سهم دستامی. در اینجا نظر بنده به نظر شاعر نزدیکتره.

۳. امروز که بیدار شدم حس کردم خستم. ینی نه که خسته باشم. خ س ت م. چن وقت میرم شیراز.

۴. بیرونو که نیگا می کنم می بینم همه جا رفته توی مه .

پشت کوهها
۱۰ آبان ۹۰ ، ۰۷:۰۱ ۱۰ نظر
سرم درد می کند. در عرض شقیقه .از آن سر دردهایی که طولش به اندازه ی همه ی لحظه های کند دنیاست.

من کیم؟ تو کجایی؟ و جغرافیای ما کجاست؟

این ها عمیقترین سوالهای زندگی من بوده است.  راستی می شود کسی عمیق ترین سوالهای زندگی اش مال خودش نباشد؟

می شود

راستی می شود قبل از اینکه به جواب برسم همین چندقدم بعد بمیرم و اصلا وبعد از این همه سال حتی نفهمم که جغرافیای ما کجاست؟

می شود

هذیانات یک فیلسوف گاهی عنوانش را به فلسفه ی یک فیلسوف تغییر می دهد.

فیلسوفها فرقشان با آدمهای دیگر تنها در این است که همیشه تب دارند.

راستی٬ تو کجایی؟

 

 

پشت کوهها
۰۹ آبان ۹۰ ، ۱۸:۱۰ ۰ نظر
 

به قول یه بنده خدایی:

Photo by: Me

 

پشت کوهها
۰۸ آبان ۹۰ ، ۱۰:۳۹ ۱۱ نظر

به نام خدا

یک ابرهایی گاهی می آیند روی سر زندگی ادم. از آن تیره وتارهای رعب انگیز که بیشتر از امید باران٬نوید صاعقه می دهند. هر چند از نظرعلمی ثابت شده باشد که صاعقه ها هم فوایدی برای زندگی بشر دارند ٬ولی از آنجا که این ابرها فواید سرشان نمی شود و هدف صاعقه هاشان هم قاعدتا فرق سر زندگی آدمهاییست که بالای سرشان چتر انداخته اند٬فلذا دعا کنید که باد بیاید. یا لااقل کسی بیاید وخبری بیاورد که این صاعقه ها نوید باران واین ابرها نوید رحمتند.

همین

پشت کوهها
۰۵ آبان ۹۰ ، ۱۸:۵۸ ۹ نظر