پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

Title-less

شنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۰، ۰۴:۱۹ ب.ظ

به نام خدا

 

 

بعد از ظهر جمعه با محسن میرویم سری به اموات بزنیم بعد از مدتها. قدیمترها بیشتر میرفتیم. صبح های جمعه گاهی.

کم کم زمانی رسید که من بودم ومحسن نبود. محسن بود ومن نبودم. گاهی هم هیچکداممان نبودیم. محسن حالا خدمتش تمام شده چند روزیست. برگشته تا پوتین های چرمی اش را بیرون بیاورد وپوتین های آهنین! بپوشد در جستجوی کار. محسن مثل من نیست که اگر دکترا هم بگیرم فقط دکتر می توانند صدایم کنند. محسن از همان اولش مهندس بود٬ هرچند دکتر صدایش میزدیم. بعضی وقتها شوخی میکنم که تو که مکانیک خواندی ٬مرد باش بیا با هم تعویض روغنی باز کنیم در این آشفتگی بازار کار! محسن ولی همیشه درفکر شغل آزادست تا مهندسی. خرید و فروش . مثل من که آب و زمین وکشاورزی وبیل را ترجیح می دهم به پژوهشکده ی علوم انسانی ومطالعات فرهنگی!

بعد از ظهر جمعه با محسن میرویم سری به اموات بزنیم. مثل همیشه من امواتم را سخت پیدا می کنم. خیلی بد است آدم امواتش را گم کند. یعنی اموات آدم می آیند جلوی چشم آدم از خجالت. موقع برگشتن از کنار جایگاه نماز رد می شویم. جایی که نماز می خوانند بر اموات. به شوخی می گویم " کٍی باشه که نماز ما رو هم اینجا بخونن" . بعدش خودم جدی میروم توی فکر. محسن هم. شما هم سعی کنید فکر کنید اگر حسش بود.

 

۹۰/۰۵/۲۹
پشت کوهها

نظرات  (۱۳)

خیلی جالبه ها!!!
اتفاقا داشتیم امروز به نمازه مردنمون فکر میکردیم!!
به دوستم میگفتم درباره کیفیت نماز مرده نمون!
به این که کی میخواد برامون نماز بخونه!
به خودمون...
خدا همه مان را رحمت کند...
الهی آمین

یا علی مدد است...

هعی بابا
همین دیروز به صورت خیلی باور نکردنی خواهر دوستم که 24 ساله بود تصادف کرد رفت تو کما و بعد ...
همیشه این چیزا رو تو فیلم می دیدم!
می شود برایش فاتحه بخوانید و برای دوستم دعا کنید؟

خدا رحمتشون کنه :(
سلام

بعدازظهر جمعه...
میان اموات...
نماز...
سکوت...
حیرت...
مرگ...
گریه...
خجالت...

اموات برخاسته اند...
چشم انتظارند، انگار...

ولی چشم انتظار هستن
سلام
طاعات قبول
این فکر کردن ها و حسکردن ها زیباست و زیبا تر آن است که همراه با تفکری به یقین رسیده باشد
مهم این است برای رضای حق کار کنی هر جا باشد
روایتی از ژیامبر داریم که رزق بر دو گونه است قسمی از آن تو به دنبالش هستی و قمی آن است که به دنبال تو است
و در روایتی دیگر در کامل نمودن این روایت است که آن رزقی که سهم تو است از مرگ نیز بیشتر به دنیال تو هست و هر کجا باشی به تو می رسد

قشنگ بود :)
۲۹ مرداد ۹۰ ، ۲۰:۵۶ سعــادتمند
.
حسش نیس!
حسش وقتی میاد که خوابیدم اونجا و ملت بالای سرم نمازمی خونن!..

شمام تو زمینه ی حسش نیس رو دست ما زدینا !
سلام

تلنگری بود تلنگرا!

خیلی وقت است بانگ الرحیل زده شده...
میگویند مرگ ناگهانی می آید...
خدایا تو حافظ دینمان باش تا لحظات آخر عمر

منتظرم
یاعلی

الهی آمین
کدوم محسن ؟!!

اموات یه مدرسه تمام عیار هستن واقعا ! ... من دوست دارم سر زدن بهشون رو..

منم دیروز زمانی که داشتم آب میریختم روی سنگ قبر یه بنده خدایی به خودم گفتم کی میرسه یکی بیاد رو سنگ قبر ما آب بریزه
بعد چنددقیقه به خودم گفتم
آخه کی میاد رو سنگ قبر تو آب بریزه بشر !!!

آب که دیگه فایده ای برا من وتو نداره
۳۰ مرداد ۹۰ ، ۱۵:۲۶ مرضیه سادات
اینجا توی بهشت آباد شهرما یه اتاقی هست که مخصوص هم فامیلیهای منه!یعنی زبونم لال بعد 1000سال مرده ما منتقل میشه اونجا!هر دفعه هم که از اونجا رد میشیم کلی حس هیجان د اریم خودمون!در ضمن خیلی زشته آدم امواتش و گم کنه جای دیگه ای نگین این و.

خدایی یه جوریه آدم بدونه ته هرجای دنیا هم بره باز میارنش یه جایی که از همین حالا براش آمادس!
مال من از فکر گذشته...

قدم نو رسیده هم مبارک.

زنده باشین!
زیارت اهل قبور خیلی تلنگر خوبیه برای ما زنده ها !

آدم روح ش تازه میشه ! می فهمه کجای کاره و دنیا دست کیه....

با تلنگر چارشون نمیشه
همون محسن؟

آقا ما یه دونه محسن سرجمع بیشتر نداریم!
به اینکه کی و چه طوری برام نماز میت می خونه فکر نکردم تا حالا اما همش فکر می کنم که دوست ندارم تو قبرستون شهر خودمون دفن شم.دوست دارم برم یزد یا دامنه یه کوه.هرچند توی حساب و کتاب توفیری نمی کنه اما آدیمزاده دیگه دلش به جای قبرش خوشه...

آدمیزاد دلش به جای قبرش خوشه؟
وژدانن ؟ :|

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">