پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

به نام خدا


بردارید یه بستنی چوبی بخورید و به دنیا و ما فیها لبخند دلهره آور بزنید


مهمون من اصن


پشت کوهها
۲۸ بهمن ۹۱ ، ۱۷:۵۷ ۲۲ نظر

به نام خدا


مدتیه خیلی ملموس و محسوس برام جا افتاده که اگه اعتقاد به خداوند به عنوان قدرت برتری که یکروز بخاطر کرده ها ونکرده هات تو رو بازخواست وحسابرسی میکنه نباشه، آدمایی که قدرت دارند هیچ محدودیتی برا دنبال کردن منافع شخصی و گروهیشون نخواهند داشت و اصولا زحمتی به خودشون برا نزدیک شدن به عدالت نمی دن. این کسایی که می بینیم از موقعیتشون سوء استفاده می کنند و تضییع حق دیگرون براشون چندان سخت نیست، واقعا وجود اون قدرت برتر رو باور ندارند و خودشون رو آخرین تصمیم گیرنده و محق ترین انسانها برای دخل و تصرف در سرنوشت و آینده ی دیگران و در یک کلام فعال ما یشاء و قادر مطلق می بینند. این ویژگی فرزندان آدم از همون ابتدا تا همین یه ربع پیش که داشتم به این موضوع فکر میکردم بوده!

در وضعیت حاصل از ضعف مفرط سیستمای نظارتی، اعتقاد به وجود خدا واقعا موجب جلوگیری از بروز فساد توی سیستمه.

پشت کوهها
۲۵ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۲۰ ۹ نظر
پشت کوهها
۲۲ بهمن ۹۱ ، ۱۶:۲۶


پشت کوهها
۱۹ بهمن ۹۱ ، ۱۶:۲۳ ۱۴ نظر
به نام خدا


حدود یک ساعتی وقت میذارم برا یک بنده خدایی از مسئولین مربوطه و اشکالای سیستمی رو که چیده شده و منم توش کار میکنم رو به صورت مبسوط توضیح میدم و دست آخرم کارایی رو که میشه برا اصلاح و پایین آوردن خطای سیستم و عادلانه تر کردن فرایند جذب متقاضیان بورسیه و هیات علمی انجام داد میگم.
دست آخر که حرفای من تموم میشه و توضیحات حضرت رئیس شروع میشه همون سی ثانیه ی اول میفهمم که اون نصف روزی رو که روی این قضیه فکر کردم اصولا وقت و فسفر ارزشمند خودم رو هدر دادم. هیچی بدتر از این نیست که یک عده ای به یک چیز غلط معتقد شده باشند. و بدتر از اون اینه که اینها توی یک فرایند و بعد از مدتها آزمون وخطا به اون چیز غلط رسیده باشند. چون دیگه خودشون رو در پایان مسیر جستجو می بینند و هیچ ایده ی اصلاحی رو قبول نخواهند کرد.
این شده اوضاع ما.
پشت کوهها
۱۸ بهمن ۹۱ ، ۰۱:۲۴ ۱۴ نظر


شهری در پشت کوهها

.

.

.

پشت کوهها
۱۳ بهمن ۹۱ ، ۱۷:۱۵ ۲۳ نظر

به نام خدا


یه روز هرچی اومدم بنویسم دیدم هیچکدومش حرفای من نیست. فکر کردم که هیچی از خودم ندارم و این یعنی خدا میدونه آخرین باری که نشستم در مورد "هر چیزی" فکر کردم کی بوده. اصن این حال و اوضاع و ایام می طلبه که به هیچی فکر نکنی. به هیچی هیچی.

هرچند که زندان بهترین جای روی زمین برا فکر کردنه ولی من زندانی برا خودم درست کردم که توش فکر هم نمی کنم.

افتادم توی یه زندگی روتین به معنی واقعی و ساده و بی هیچ کم و کسری. چیزی که دیدنش توی زندگی بقیه یه زمانی باعث می شد با خودم فکر کنم که اینا چطور به اینجا رسیدند.

بی خیال.

اینا هیچکدوم حرفای من نیست و این یعنی خدا میدونه آخرین باری که نشستم در مورد "هر چیزی" فکر کردم کی بوده.


پشت کوهها
۰۹ بهمن ۹۱ ، ۰۴:۵۶ ۱۵ نظر

به نام خدا


خداوند بعضی انسانها رو به غایت بی چشم و رو  آفریده! ولی نه. اینطوری نیس. بعضی آدما در طول زندگی گهربارشون به سان انسانهای بی چشم و رو زندگی می کنن. فک کنم اینطوری بهتر شد! ینی من یه چیزی میگم شما یه چیزی آره. پرونده های بعضی از دوستان و اساتید فرهیخته ی دانشگاهی که میاد سمت ما و مطالعه می کنیم گاهی شامل چیزهایی میشه که احساس میکنم بعد از وقت اداری باید برم بدم شاخامو برام کوتاه کنن!

یارو با منشیش رابطه ی بوق دار داشت.بعد خب گزارشش رو میدند و طرف پس از طی مراحل اداری و قضایی و محرض شدن موضوع از سمت هیئت علمی اخراج شده بود. بعد حالا برا تجدید نظر مرسومه که برمیدارن یه درخواست می نویسند و از خودشون دفاع می کنند تا در رای صادره براشون تخفیف قائل بشن. برداشته بود نوشته بود منشی بنده در اون زمانی که باهاش رابطه داشتم به حکم اینکه منشی بنده بوده در دایره ی محرمین بنده بوده! و از وقتی که ایشون از دفتر بنده رفتند دیگه از دایره ی محرمین من خارج شدند و دیگه جان خودم باهاش رابطه ای ندارم! با همچین اساتید فرزانه ای سروکار داریم ما !

بعد راستش در حال حاضر متاسفانه طوری شده که آدما خیلی راحت با یه تغییر قیافه و لباس سعی در موجه جلوه دادن خودشون میکنند وبعضی ها هم این وسط فریب می خورند. طرف اومده بود نشسته بود مقابل ما و ذر طول یک نیم ساعتی که منتظر بودیم که پروندش برسه همش به ظاهر موجه و محاسن مبارکش نگاه میکردم و میگفتم یعنی این چه مساله ای داره و اصن برا چی این؟! چند دقیقه بعد پروندش اومد وچشمتون روز بد نبینه ! چیزی که لای پروندش نبود پیدا نمی شد! ینی هرچی فک کنی بودا! هرچی! اصن من خودم ترسیدم یه لحظه پاشدم از اونجا رفتم بیرون! ولی به قیافه ی طرف که نیگا میکردی میخواستی ازش التماس دعا بطلبی! ماشالا ظاهر سازی رو به نحو احسن انجام داده بود! آخرشم یادم رفت برم ازش بپرسم رمز موفقیتش چند رقمیه.

این شده اوضاع ما .

پشت کوهها
۰۳ بهمن ۹۱ ، ۱۸:۴۲ ۲۴ نظر