پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

Title-less

چهارشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۰، ۱۲:۱۵ ب.ظ

به نام خدا

 

 

صبح عید می روم پیش پدربزرگ ومادر بزرگ. تنها هستند. پدربزرگ چندسالیست خانه نشین شده. من میگذارم پای خستگی اش از رفتن . عمری به راه بوده و رو به راه. بیشتر از ده سفر مکه رفته و بیشتر از آن کربلا. زمانی زمین زیر پاهایش از حرکت عقب می ماند و حالا ولی قناعت می کند به مسجدی که نزدیک خانه شان هست و البته نماز جمعه که گویی واجبست با این سن وحال برایش. نگاه پدربزرگ با همه فرق دارد. هم مهربانست وهم صلابت دارد . بچه که بودیم یک گوشه ی نگاهش برای مجاب کردنمان به شیطنت نکردن کفایت می کرد. نگاهش سادست ولی عمق دارد. به اندازه ی همه ی سالهای جهان دیدگی. به اندازه ی همه ی آدمهایی که در این سالها شناخته. همه ی تجربه هایی که انباشته. همه ی بچه ها و نوه ها ونتیجه هایی که دیده. سواد چندانی ندارد ولی شک دارم اگر به سنش هم برسم فهمم به اندازه ی او برسد. فهم آدم لزوما به سواد ودرس ومدرسه نیست . همانطور که خیلی ها نه حتما درس دین خوانده اند ونه کسی برایشان از مراحل سلوک الی الله نطق کردست ولی راهِ رفتن را بهتر از آنهایی که درس برایشان می شود وسیله ی غفلت طی می کنند ...

 این نوشته ادامه دارد ولی کسی که دارد می نویسد حوصله ی ادامه دادن ندارد.

باقی بقایش

 

۹۰/۰۶/۰۹
پشت کوهها

نظرات  (۶)

سلام

خدا سلامت نگه داردشون.
پدربزگا و مادربزرگا برکت زندگی هستند.
و شدیدا موافقم که فهم ربطی به سواد نداره.

منتظرم
یاعلی

ممنون از دعا
سلام

اولین چیزی که به یادم انداخت، پدر بزرگم بود... کسی که به سن من قد نداد بودنش...
و باز منو یاد پدربزرگ م انداخت...
بعد یادم انداخت چقدر غربت بد است، ترسناک است و چقدر غم دارد این غربت لعنتی...

برای خط های انتهایی هم... ...

الان اگه "اون" اینجا بود میگفت خب زمان قبل از انقلاب این طور بوده و بچه ها درست بار می اومدن!!!! و اینا...


اصلن این پست غم بود همه ش برای من...

قصد غم افزایی شما رو نداشتیم!
یاد "یک تکه نان" افتادم.
اون پسر ِشتربان، مدارجی داشت که ...
خدا حفظشون کنه براتون. سالیان سال. نفسشون برکته.
:)
عیدتون مبارک آقاا.
ما هم نماز رو به امامت حضرت عشق، خوندیم و دعا گو بودیم.

نمار روزتونم قبول
خدا زنده ها رو نگه داره و رفتگان رو بیامرزه به حق همین عید عزیز.

این روزای عزیر اگه تموم شه شما دیگه چطو دعا می کنی آخه !
سلام

یعنیا........

اصنشم......


ولی خدایی این جور نوشته هاتون رو مخ ِ من ِ غریبه....

سیستم عصبیم بهم میریزه... و دلم میخواد بعد از خوندنشون بزنم به بیابون...

بله !
خدا حفظشون کنه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی