پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

شطحیات

پنجشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۰، ۰۵:۴۸ ب.ظ

 

به نام خدا

یه زمانی هف هشت سال پیش از یه بنده خدایی برا یه بنده خدای دیگه ای خواستگاری کردم.(کلن اوائل جوونی آدم مستعد ارتکاب اعمال غیرمترقبه ایه بسته به روحیاتش!) جفتشون رفیقمون بودن خب. بعد اون رفیقمون به این رفیقمون جواب منفی واینا داد. بعد اون رفیقمون چن وقت بعد با یکی دیگه از رفیقامون ازدواج کرد. اون یکی رفیقمون هم با یکی دیگه از رفیقامون. فقط هیچ وقت نفهمیدم چرا فقط یکی از این دوتا رفیقمون(اونی که براش از رفیقمون خواستگاری کرده بودم نه٬اون یکی!)منو برا عروسیش دعوت کرد؟ هر چند مهم نیست وصرفا همین الان یادم اومد بعد از کلی سال و اینا فقط به خاطر اینه که دو روزه از خونه بیرون نرفتم از سرماخوردگی و توی این دو روز حتی یه خطم نتونستم بنویسم یا بخونم یا خیر سرم ترجمه کنم و یه عطسه هایی رو دارم به صورت دوتایی-سه تایی وحتی بیشتر اجرا می کنم که شیشه های خونه رو میلرزونه و از این حرفا.

خدایی دیروز تا امروز به اندازه ی دوماه بر من گذشت از بس کار دارم وحال ندارم انجام بدم وعذاب وجدان گرفتم.- الکی گفتم تازه کلی هم تنوع بوده در اصل به عبارتی میشه گفت همشو زیر پتو بغل بخاری داشتم فیلم می دیدم با طعم سوپ جات و آبمیوه جات و اینا . کلن نفهمیدم چی نوشتم و قصدم ندارم دوباره بخونمش . اگه شمام نفهمیدین به گیرتده هاتون دس نزنید.بر فرستنده اصولا هرجی نیس.

۹۰/۰۸/۱۹
پشت کوهها

نظرات  (۱۲)

تو فحش دادی؟ فکر کردم من فحش دادم
به امید شفای عاجل ان شالله...

یا علی مدد است...

:)
یه دکتر خوب سراغ دارم ،نمی خوای ؟

فدات. خودش خوب میشه!
اوووووووف چقد رفیق تو رفیق شد!
سوپ جو و قارچ؟!
من سرما نخوردم ولی فردا آزمون عملی دارم و مثل چی استرس! اصن همه چی زهره واسم! دو نقطه و یک اس!

اینم از آمون عملی تون.
خانومه هم رفیقتون بووووود؟ خسته نباشید!
زیاد به خودتون فشار نیارید!
من خودم دوتا از جون جونی ترین دوستام که عروسی کردن منو دعوت نکردن! هی گفتن مهمونی فامیلیه! جالب اینجاس حالا که رفتن سر خونه زندگیشونم منو دعوت نمی کنن! میگم فلانی من کی بیام خونتون! میگه هر وخ غذا درس کردن یاد گرفتم!!! میگم بگو هیچ وخ دیگه!!!!!!!!! اصفهانین دیگه!!!!!!!!!!!

البته یه مسئله ای هم هس خب اینا دختر بودن شاید نتونست خیلی مهمون دعوت کنن چون بالاخره میزبان پسره اما دوست شما یکم عجیبه! شاید چون جواب مثبت نداده اون رفیقتون اون شما رو متهم میدونه!!!!!!!!!!

چمدونم والا !
دختر منم تبش می ره بالا هذیون می گه طفلک!

ما تبمون میاد پایین هذیون می گیم!
:))
هیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ اشکالی مداره که کاراتون مونده. هیچ.
بعدشم، شمام برا عروسیتون دعوتشون نکنین با یه شکلک زبون درازی و این مسخره بازیا.
من آمل که بودم مریض می شدم یه دوست داروساز داشتم از اون نسخه می گرفتم زوووود خوب می شد.
اول آب نمک، آبنباتهای کولد نمی دونم چی چی، پرتقال، و شکلهای عجیب غریب خوردن شربتها و قرصها، مثلاً یه شیشه کامل اکسپکتورانت رو سر می کشیدم و از این کارها. قرص جوشان ویتامین سِ هم که برای پیشگیری خوبه شما دیگه سرما خوردین نمی خواد بخورینش. سوپ هم که دارین می خورین. هیچی دیگه با محاسبات من یواش یواش خوب می شین.

فقط فرمودین اکسپکتورانت یه شیشه برم بالا یا بیشتر بخورم بهتره ؟!
.
شما دور و بر ِ شطح نرو با این حالت!
سلام


بدن ما ضد ضربه است!

یادمه یکبار که رو به موت داشتم سیر میکردم از بیماری تمام مدت حتی در خواب این بیت شعر رو میخوندم:

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند

!
این همه شعر! نمیدونم چرا این؟! تازه وقتی اینو میخوندم دردم آروم میگرفتم!!

انشاالله که زود بهبود میابید! وگرنه تمام رهگذرای این پس کوچه از پا می افتن

عجب!
اینو میگن : A real daily cherto pert !!!

یه دیزی بزن همه چی حله !
بعدش هم من رو دعا کن !

دیزی تنهایی خوردن نداره!
سلام

ان شالله دومادی خودتون!
خدایش برای نوشته ی انقدر درهمی که نمیشه ازش چیزی فهمید،‌ کامنتی بهتر و معقول تر از این نمیشد به ثبت رسوند!

منتظرم
یاعلی

عروسی شوما !
نمی دونم، اگه خوردین یه چیزیتون شد نندازین گردن من حالا.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">