پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

فلانی ها

پنجشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۰، ۱۰:۴۲ ب.ظ

به نام خدا


دیروز با چندتایی از رفقای قدیمی تشکیلاتی قرار داشتیم. از آن قرارهایی که در مورد همه چیز حرف زده می شود. و گاهی به خاطر فاصله ها اطلاعاتمان را بروز می کنیم. مثلا اینکه یادت هست فلانی سر فلان موضوع با فلانی ها زد و بند فرمود؟ الان فلانی ها فلان جا برایش کار ردیف کرده اند و در سن بیست و دو سه سالگی معاونت فلان جا را دارد یدک می کشد. الحمدلله انقدر نمونه ی این فلانی وفلانی ها زیاد بودند که بیشتر وقتمان صرف کنار هم چیدن گذشته وحال این ها شد . یادم میامد به حرفهای فلانی به خودم که تعجب می کرد بعد از اینهمه بودن در فلان سیستم چرا هنوز با فلانی ها نشست وبرخواست غیر رسمی ندارم. بنده ی خدا برایم افسوس می خورد از جهت این مساله از ته دل !

دیدن رفقای قدیم هر از گاهی درکنار باز شدن این دل بی صاحاب آدم می تواند یادآوری کند حقیقت وجودی فلانی ها را که خودشان را در سیستمهای به ظاهر سالم امروزی هر کدام به یک قیمت میگذارند به حراج. سیستمهایی که فساد تبدیل شده است به یک حلقه از بروکراسی معمول هر روزه شان و اینکه فقر شدید سیستمهای نظارتی هر روز دارد بیشتر برکاتش را به همه مان می نمایاند. فقر نظارتی که یک فقره اش می شود خدا میلیارد اختلاس فلان بانک. آینده ی فلانی ها در سیستمی این چنین ضعیف چیزی جز رشد مضاعف و فاسد کردن اطرافیان و جامعه ای نیست. یعنی چه زمانی بزرگان قوم به این نتیجه می رسند؟

چه کسی می داند.

ما از همینجا مراتب تنفرمان را از همه ی فلانی های دوست و دشمن دور ونزدیک که در سنین زیر سی سالگی - به دلایلی غیر از شایستگی های فردی ولیاقت - رزومه ای عریض و طویل از جایگاهها وسمتهای رسمی را به یدک می کشند ابراز می داریم و فعلا کاری از ما بر نمیاید جز امیدواری به فردای قیامتی که به ریش و ریشه ی نداشته ی فلانی ها با صدایی برزخی و اکو دار به صورت قاه قاه می خندیم. (با امید به اینکه قضیه برعکس نشود یوهو !‌)

۹۰/۱۲/۱۱
پشت کوهها

نظرات  (۱۷)

برن بمیرن این فلانی ها!!![مهدیا در اوج عصبانیت از وانفسای بی تعهدی و بی علمی و بی ایمانیه فلانی ها!]
ما هم حمایت خودیم از این فلانی ها ، آخ ببخشید چی دارم میگم اصلا حواسم نیست ، تنفر مون از همون فلانی های بند بالا اعلام می نماییم ...
فلاتی فلان شده!

بابا مسجود !
بنده هم یک فلانی.
یعنی حتما باید نظرمون خاص باشه که بشه بنویسیم ؟
به امید پیدا کردن یه سر سوزن از اعتماد به نفس این فلانی ها(بخونید فلان فلان شده ها)!
بعد میگن دخترا زیاد حرف میزنن!
.
.
غیبتم که کردید!!!
اصن این مطلب دلیل این بود که چرا من شما را فقط در میان برادران گم نام دوست می دارم !

جای منم رای بده امروز راستی !
احسنت
همه ی متن یک طرف این "یوهو" یک طرف
جسارتا دو بند اخر کوتاه نوشت اون گوشه رو معنی کنید برای من.

راستش ترجمه ی بچه فهم نداره !
این شعر گره بر گره می زنم از کیه؟ تازه امروز دیدمش.
نکنه خودتون! "ارزش این قالیچه به باز نشدن گره هاست"
در مورد قالیچه که اوکی اما خیلی کیفم کوک میشه وقتی راجع به آدما هم کاملاً شیرفهم شم که چطور اوکی!

شاید یه وقتی شیر فهم شدید !
۱۴ اسفند ۹۰ ، ۰۰:۳۷ زهره سعادتمند
بحث تخصصی بود گویا!
نظر خاصی نداریم راجع به این فلان فلان شده ها!
(گرچه کم ندیدیم!)
عجب!!!
درخواستم جدی بود و جواب شما کودکانه
حرفم درباره جوابتون بود نه خودتون.
بگذریم. دعوا نداریم.
نوشته ی اون گوشه نیست چرا؟
یه مقداری از شعر سرم میشه. میشد درستش کرد.
نقش بی نگار خیلی ترکیب خوبی بود. بدیع بود
فقط باز کردن گره و قالیچه جور نبود.

در هر حال امیدوارم دلگیر نباشید از من.
لطف کنید اون نوشته رو دوباره برام بنویسید. باید پاسخ کامنتی شمارو کنار اون نوشته گذاشت و بعد دید فهمیدم یا نه.

علی الحساب متشکرم بابت پاسختون

گره بر گره میزنم این نقش بی نگار بودنم را و خوب می دانم که ارزش این قالیچه به باز نشدن گره هاست.
گره فکری بنده باز شد.میدونین اشکال کار کجا بود؟
اینکه من بازنشدن رو باز شدن خوندم. و الان بسیار شگفت زده شدم از این بدخوانی.چطور ممکنه؟
متشکرم هم بابت توضیح هم بایت حوصله ای که به خرج دادین.

شاید خیلی هم ضروری نباشه اوردن"بودنم".چون یک جورایی توی خود شعر مستتر هست.

حالا با خیال راحت میتونم بگم آفرین خوب بود. :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">