پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

Title-less

چهارشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۰، ۰۱:۰۵ ق.ظ

به نام خدا


نکتش اینجاست که نمیدونم چی میخواد بشه. مثلا کارای فارغ التحصیلیم کی تموم میشه و کی دفترچه میفرستم برا خدمت؟ چندجایی که برا امریه سپردم هیچکدوم جور میشن یا همینطوری باید برم خدمت؟ بعد از عید میرسم این دوره تکمیلی رو برم یا دست آخر میرم آموزشی؟ اصلا بعد از همه اینا چی میشه. هیچ افق روشنی رو جلوم نمی بینم هر چی فک می کنم.

اینجاست که آدم باید بگه افوض امری الی الله...

راست میگفت علامه طباطبایی که : 

به اندوه آینده خود را مباز   که آینده خوابیست چون پارها

۹۰/۱۲/۱۷
پشت کوهها

نظرات  (۱۰)

۱۷ اسفند ۹۰ ، ۰۱:۰۸ زهره سعادتمند
بُوَد کیش من مهر دلدارها!

آ بده!
سلام

افق ِ روشن که خوبه! افق ِ ما تاریکه! روشنم نمیشه هیچ رقمه!

عجب!
آخ گفتی !
این الان دقیقا حسی هست که من دارم !
همه اش می گم بعدش که چی !!!

یا خدا ...

من صرفا نمیدونم بعدش چی میشه.
دلم برای دغدغه های روزای جوونی تنگ شد؛ روزگاری بود که بگذشت...
۱۷ اسفند ۹۰ ، ۱۳:۱۵ زهره سعادتمند
آ بدم؟

آخ که چه سیب ها ترشیده در پشت کوه ها!

خداوکیلی خلاقیتو داشتی؟؟
داداش میگذره اینا
یه روز میشی عین من
به تقویم نگاه می کنی میبینی همین سال پیش بود داشتی بار می بستی بری آموزشی بعد هر هر می خندی به اون افق های تاریکت که حالا برات کلی خاطرات شیرین شدند
ولی نظر من بخوای آموزشی یه حال خاصی داره ... همش خنده است شوخی های محسن باید برند جلو بوق بزنند تو آموزشی ...
تو جوونیامون به علت "کهولت" معافمون کردن
۱۷ اسفند ۹۰ ، ۲۱:۲۵ زهره سعادتمند
حالا باز شه مثلا چی میخواد بشه؟؟هاا؟[شکلک قلدر!]
شوهر کن!
منظورم این بود که شوهر کن ببین تحمل مردا چه قدر سخته...بعد همه درداتو فراموش میکنی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">