پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

[عنوان ندارد]

چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۱:۲۲ ق.ظ

به نام خدا

انسان بالذات به طبیعت نیاز دارد. درست مثل نیاز به اکسیژن برای تنفس. این شاید ساده ترین و روشن ترین مثال باشد. این "نیاز" گاهی با دیدن رفع می شود. گاهی با شنیدن. گاهی با لمس کردن . نه اینطور نیست. این نیاز هرگز اینگونه رفع نمی شود. که تنها تسکین پیدا می کند. آرام می شود ولی هرگز مرتفع نمی شود. و این بزرگترین ظلم با علم به ذات انسان ,به انسان است که یک روز را در سال اختصاص بدهند به طبیعت و همان یک روز را فرصت بدهند به تو تا بروی و به این نیاز حیاتی ات برسی. آدمها با خرواری از قراردادهای اجتماعی که هرکدام زنجیروار به دست و پای خود بسته اند چاره ای ندارد جز اینکه برای تسکین این "نیاز" و "خواستن" طبیعی ,به فکر ساختن باغچه ای در حیاط خانه شان باشند. باغچه ای که برایشان جاییست در مقیاسی بسیار کوچکتر از آن باغی که طبیعتشان خواسته ی آن را دارد تا شاید با آب دادن گلهای آن سرگرم شوند و قصه همینجا تمام شود. برای قدم زدن به پارک نزدیک خانه شان می روند و ریه شان را از اکسیژن پر وخالی می کنند. ولی حواسشان نیست که شده اند مثل غریقی که به زحمت دست و پازدن خودش را بالا می کشد و نفس می گیرد و دوباره موجی پایین می کشدش. از آنجا که میروند گویی موجی به زیر می کشدشان. موجی که آنها را با خود به تماشای خزیدن دیگرانی چون خودش در ترافیک و شلوغی و همهمه ی ممتد شهر می برد. چنان که یادش میرود زندگی شاید چیزی جز این است. ثبت حیات, خلاصه در ثبت علائم حیاتی می شود. بی درک اینکه هیچ ابزار دقیقی نمی تواند عمق یا اوج فریاد نیاز انسان به طبیعت را اندازه گیری کند.

۹۱/۰۲/۲۷
پشت کوهها

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">