[عنوان ندارد]
چهارشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۱، ۰۶:۳۴ ب.ظ
به نام خدا
صبحهای خیلی زود که میرم بیرون توی مسیرم تا برسم، یه مغازه ی آش فروشی هست که بالاخره چون ملت صبحهای زود آش میخورن بازه. بعد نکتش اینجاست که فردی که سفارش آش مشتریها رو دریافت میکنه یه دختر جوونه با یه آرایش غلیظ! با آیکیوی نصفه نیمه ی من،به خاطر شروع بکار خیلی زودهنگام مغازه ی آش فروشی ، این میزان آرایش(درست حدس زدید، تصویریه!) به این نیاز داره که طرف نصف شب بلند شه و یه پالت وقلم مو دست بگیره و شروع به نقاشی کردن خودش بکنه!
صبحهای خیلی زود که میرم بیرون توی مسیرم تا برسم، یه مغازه ی آش فروشی هست که بالاخره چون ملت صبحهای زود آش میخورن بازه. بعد نکتش اینجاست که فردی که سفارش آش مشتریها رو دریافت میکنه یه دختر جوونه با یه آرایش غلیظ! با آیکیوی نصفه نیمه ی من،به خاطر شروع بکار خیلی زودهنگام مغازه ی آش فروشی ، این میزان آرایش(درست حدس زدید، تصویریه!) به این نیاز داره که طرف نصف شب بلند شه و یه پالت وقلم مو دست بگیره و شروع به نقاشی کردن خودش بکنه!
ملت دارن همش پستای اشک و آه می نویسن بعد ما چی می نویسیم این شب محرمی!
خدایا به حق همین شب عزیز ما رو هم هدایت کن!
۹۱/۰۹/۰۱