پشت کوهها با دلی نازک!
به نام خدا
بعضی از اعضای محترم جامعه ی بزرگ و غنی فرهیختگان ودانشگاهی رو وژدانن دوست دارم با همین دستام خفه کنم!
طرف به اندازه ی یه دایناسور از دوران ژوراسیک سن داره بعد برا پیگیری کارای پرونده ی بورسش یا جذب هیات علمیش پدر یا مادر پیرش رو میفرسته پیش ما.
من اوائل فکر می کردم این آقازاده ها و نوگلان کهنسال باغ زندگی مثلا شاید تهران نیستند که نمی تونند خودشون پیگیر کارشون باشن. ولی می بینم که حتی پیگیری تلفنی رو هم مادرش براش انجام میده.
بعد خب خیلی از اینا شرایط و امتیازای لازم رو احراز نمی کنند و پذیرفته نمی شن. حالا من چطو می تونم برا مادر پیرش توضیح بدم که فرزند شما به خاطر اینکه مثلا تعداد مقالاتش یا سابقه ی تدریسش یا سوابق پژوهشیش کم بوده پذیرفته نشده. خب بچه در نگاه مادر اصولا از هرگونه نقص و کاستی مبراست! این واقعیته ها ! هرچی من از آیین نامه و بخشنامه بگم مادر گرامی حرف خودش رو تکرار میکنه که من بچه ی خودم رو بهتر می شنام یا شما! بچه ی من از بچگیش باهوش بوده!
وقتی هم دیدند که گویا شاخ شمشادشون بنا به دلایل متعدد توی اولویت جذب قرار نگرفته یهو میزنن زیر گریه و شروع می کنن به خواهش وتمنا.
همین یه کار رو تو عمرمون نکرده بودیم که اشک پدر ومادرای پیر رو درآریم.
آخه چی بگه آدم به اینا .
مگه اینکه یکی از اینا رو نبینمااا !