دشت و ابرها
پنجشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۲، ۰۱:۲۸ ب.ظ
به نام خدا
از دور به نظر بلند نمی رسد. از دور خیلی دور هم به نظر نمیرسد. ولی از جایی که ماشین را میگذارم نیم ساعتی پیاده طول می کشد که دشت را گز کنم و تازه برسم نزدیکش. میروم بالا وبالاتر تا جایی که آن سمتش پیدا باشد. و ماشینهایی را می بینم که در جاده ی پشت کوه میروند ومیایند. توی سایه ی یک تخته سنگ می نشینم و به دشت روبرو نگاه می کنم. ابرها حرکت می کنند و سایه ی روی دشت هم. و من دلم می خواهد برای بقیه ی عمرم همینجا بنشینم و به سایه ی ابرها در دشت نگاه کنم.
۹۲/۰۱/۲۲
اونی که دستت بش نمیرسه
اونی که چشمت بهش نمیرسه
اونی که فکرت هم بش نمیرسه