بیم موج
يكشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۵۱ ق.ظ
به نام خدا
سر شب به پیشنهاد علی پیاده از خانه میرویم سمت دریا. وقتی رسیدیم کفش ومتعلقات را بیرون میاوریم و پاچه ها را میزینیم بالا. آب دریا که روز حسابی عقب نشسته حالا خیلی سریع دارد بالا میاید. وقتی نزدیک آب میرسی معلوم است. ماه امشب کاملست و روی آب انعکاسی دیدنی دارد. همینطور حواسمان به حرف زدنهای خودمان است و آرام آرام میرویم جلو. تا جایی که آب به بالای زانو میرسد و موجهای کف دار روشن زیر نور ماه قصد زمین زدنمان را می کنند. پشت سرم را یک لحظه نگاه می کنم. هرقدر ما جلو آمدیم آب هم همان اندازه در خشکی بالا آمده. وسط این همه آب یک لحظه می ترسم و همینطور که جلوتر میروم زمزمه میکنم.
شب تاریک و بیم موج و...
۹۲/۰۱/۲۵
و گردابی چنین حائل...