پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

از رفقای کامبیز

چهارشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۶:۰۹ ب.ظ

۹۲/۰۲/۰۴
پشت کوهها

نظرات  (۲۱)

باز خوش ب حال کامبیز انگار اونا واسه جردن تهران بودن این رفیش فک کنم واسه میدون شوش یا نزدیکای ترمینال جنوبه بنده خدا ی گلدونم نداره تو سطل گذاشتینش

این جعبه سی دیه !
سلام دوست کامبیز
خوبی دوست کامبیز؟
اینجا وبلاگه نترس!

بچم هنوز به حرف نیومده!
میگم این از دست دولتی ها دور نگهدارا ، چمن ورزشگاه آزادی خوردن یه آبم روش اینکه دیگه یه تیکه بیشتر نیس

چش زیاد دنبالشه حواسم هس !
سلام چنگیز :دی

شما اصولا سعی کنید برا کسی اسم انتخاب نکنید! :دی
حق تون رو در زمینه عکاسی هم خوردن! وژدانن این چه کادریه؟! :پی

ظاهرا دوست دختره کامبیزه! چشممون روشن! چشمتون روشن! نچ نچ نچ نچ نچ نچ

دفه آخرتون باشه پشت سر کامبیز حرف در میاریدااا !

فک و فامیل و رفیقهای این کامبیز دارن زیاد میشن ها!! جنگل قراره ایجاد کنن؟!


به فکرش هستن ولی در وسعشون نمی گنجه متاسفانه!
عه عه عه. این چه‌قد شبیه مه‌تابِ منه.

این حسن یوسفه هاا
البته مه‌تاب من لپاش سرخ‌تر بود!

:))
۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۴:۰۹ سیدمهدی ربیعی
جای دوست کامبیز در قوطی سی دی است آیا؟! این بود آرمان های ما؟

همینم تازه کلی گشتم پیدا کردم!
خدا زیادشون کنه...

:)
وااای! نازیییی!
شما منو یاد داداشم میندازین. یه مهندس کامپیوتر که عشقش همین قلمه زدن و گلدون درست کردنه! بخصوص حسن یوسف.در حدی که خانومش حسادت میکنه! .
چقدم شما مستضعفین! یعنی یه لیوان نداشتین؟ یا بطری آب معدنی که نصفشو ببرید؟

شما بگو یه گلدون شکسته با یه مشت خاک حتی!
این اون عکسه نبود!فک نکنین ما نفهمیدیم که عکسو عوض کردین! تازه اون عکس اولیه خیلی هوای صاف آرامش و ایناش بیتر بود این یکم ناآرام به نظر می رسه.

خواستم افکار عمومیتون رو فریب بدم حیف موفق نشدم!

بح بح بح! هر دم از این باغ بری می رسد...

 

 

حالا بین خودتون حسن صداش می کنید یا یوسف؟

بهش قند بدین. اینا عاشق قندن. قند می بینن قد می کشن. شکوفا می شن.  خدا رو چ دیدین؟ شاید حرفم زدن[آیکن عینک آفتابی، اونم از اون گروناش]

 


عه؟ فک کنم اینطوری که شوما میگی کم کم راهم بیفته !
باید میرم بیرون درا رو ببندم نره تو باغچه های کوچه!

فرقی نمیکنه سطل یا جعبه سی دی

حقشو دارین میخورینا

کامبیز کوجاس ک ببینه ؟

 


بردیمش اتاق بغلی داره حمام آفتاب میگیره!
این عکس رو چرا عوضش کردین؟

نه آسمان صافه نه روز آرامه،اصن انگار روز نیست دم غروبه!

شیشه هم کثیفه در ضمن :دی


اون دستمال رو بردارید یه گردگیری بکنید
این کارم باید من بکنم؟!

حالا بره توو باغچه های کوچه هیچی

یوهو نره دس یکیو از توو باغچه های کوچه بگیره بیاره توو

والا با این دوره زمونه ای ک شده خواهر! اوا ببخشید برادر!

 

اصن می خواید قند نریزید پاش. خیالتونم راحت تره. هان؟ آره، ن، نریزید!


نه این بچم از اون خونواده هاش نیس!
به ازدواج به سبک سنتی م اعتقاد داره!
تخم کبوتر بدین بخوره زبون میاد!!!

جان من ؟! :دی

خب پس می تونید قند بریزید!


تکلیف ما رو روشن کنید بالاخره!
چه قشنگ.
خلاقیت استفاده از امکانات موجود هم خوب بود.

:)

زیبا! هیچکس رو ب بیشتر از تواناییش تکلیف نمی کنه

اگه طرف از اون خونواده هاش نیست و از این خونواده هاشه و وسعتون می رسه، قند بریزید اگه هم وسعتون نمی رسه سعی کنید قند بریزید اما اگه نشد قند بریزید بخواید ک قند بریزید اما نشه. ن این ک چون نمی تونید قند بریزید نخواید ک قند بریزید.

مهم خواستنس ک بخواید قند بریزید.

الان درششُد؟


من یه سری سوالای غامض وپیچیده ی دیگه هم در مورد فلسفه ی حیات دارم باید ازتون بپرسم!
شما حل المسائل خریدین گویا !

من خودم حل المسائلم <آیکن عینک دودی ای ک نشون می ده صاحبش ب هیشکی امضا نمی ده>


شما اصن آخرش
ولی هیچوقت دل کسیو نشکنید
یه امضا بدین!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">