پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

رویا

يكشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۶:۴۵ ب.ظ

به نام

روی یک بلندی نشسته ام که مشرف به شهر است. خانه های روبرو بعضی سوخته و بعضی ویرانند. لای همین ویرانی ها آدم زندگی می کند. خانه هایی که هنوز پنجره دارند، یعنی آدم درشان زندگی می کند. که پنجره، از غنایم مهم برای غارتگران این جنگ بوده و هست. به ویرانی ها و آبادی ها نگاه می کنم، و به این فکر می کنم که این مردم، چشم ذهنشان مشغول کدامین رویا شد، که حاضر به نابودی یکجای این همه ظرافت و زیبایی شهرشان شدند؟ چه کسی چگونه توانست، تصویر کدام بهشت را برایشان مجسم کند که ثمره ی نسل هایشان را اینطور به باد دادند؟

 

۹۹/۰۴/۰۱
پشت کوهها

نظرات  (۵)

سلام

همچنان سوریه ای؟؟

دلم یه روایت جدید میخواد که واقعی باشه...


سلام. خوبه اگه بشه!

سلام، عکس نمیاد


انقد از این کارا نکردم یادم رفته. فک کنم درست شد

شاید بی ربط باشه ولی از اون طرف هم من همیشه فکر میکنم مردم تو این شرایط به چه چیزی فکر می‌کنند که بچه دار میشن تو دل جنگ وسط بمبارون؟ آخ که هیچی اندازه ی غم و ترس بچه ها منو بهم نمی ریزه


بچه رو که اساساً خدا میده :) 

خب، بگو. بنویس... بسم الله

۲۷ آبان ۹۹ ، ۱۴:۰۹ بی‌ همگان

کاش می نوشتید بازم


کاش کاش کاش

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">