پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

بگذریم که نگذریمم میگذره

جمعه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۲۷ ب.ظ

به نام خدا

اینستامو باز می کنم. شاید بعد از سه ماه. یه عده دارن دائم بچه دار میشن یا بچه هاشون بزرگ میشن. یه عده فحش میدن به باعث و بانی وارد نکردن واکسن. یکی دیگه عکس کارت واکسنشو گذاشته. یه رفیقی خواهرش رو توی یه حادثه از دست داده و یه متن خیلی غمگین نوشته که همه جامو میسوزونه. به زحمت تونستم بهش زنگ بزنم و گفت دعا کن خدا به پدر و مادرم صبر بده. یکی هست که همه قله های عالمو با یه جفت چوب و عینک آفتابی میره بالا هر هفته و هی تاریخ میزنه که در مورخ فلان در ارتفاع انقدر متری قله ی چپرچال. یکی دائم عکس میذاره از جایی که میدونم دیگه نیست و نمی تونه بره و برش گردوندند و خاطره می بافه.

من؟ خوابم میاد. از اون خوابا که وقتی پامیشی نمیدونی کجایی و الان شبه یا روز.  این وسط صابخونم پیام داده که خونه رو سر طلاق و مهریه به زنش واگذار کرده و زنش نوشته عکس بفرست میخوام بفروشم. به زنش بگم کجام و چرا خطم خاموشه؟ ولش کن اصن. میشه ینی خوابم ببره؟ چرا یادم نمیره؟ وقتی یکی بعد از شیش سال گشتن و بی خبری میاد به خواب بقیه میگه جنازم اینجاست و هرچی میگردن باز پیداش نمیکنن، چیکار باید کرد؟ اینا رو توی کدوم دانشگاه و مدرسه و کلاس باید یاد گرفت؟ کجای زندگی آدمو براش آماده میکنن؟ دوره ی مهارت آموزی داره؟ چی داره؟ بگذریم. بگذریم درست میشه؟

#حلب

برگشتم و چیزی که نوشتم رو خوندم. سر و ته نداشت. ببین چه بی سر و ته شدی. میدونم پاکش کنم باز چند ماه طول میکشه همین بی سر و ته رو هم اینجا بنویسم. شمام بگذرید. بعله. 

۰۰/۰۵/۲۲
پشت کوهها

نظرات  (۷)

سلام

کلا اهل سوریه شدی. نه؟...

پیدا کردید شهید رو؟

 


سلام، کلا اهل هیچ جایی نیستم
هنوز نه
۲۷ مرداد ۰۰ ، ۱۳:۳۵ پلڪــــ شیشـہ اے

آدم از دیدن علائم حیاتی همسایه های قدیمی خوشحال میشه.

واسه شما چرت و پرته، واسه ما سرگرم کننده و مهیج ...

کلمات در برابر سکوت مهیج اند ...


سرگرم کننده بودنم خوبه فک کنم! 

اقا اون بچه‌ها را با من بودینا:دی


شما یکی هستید در میان همه، دو نقطه دی! 

حالا نمیشد بذارید فکر کنم خیلی مهم و معروفم دونقطه پی


شما همزمان خیلی مهم و خیلی معروفید! دو نقطه تامام
۰۹ شهریور ۰۰ ، ۰۰:۵۸ پلڪــــ شیشـہ اے

ببخشید جسارت نشه

منظورم این بود خوبه که مینویسید. خوشحال میشیم.

بعدم اینها روزانه نویسی اند. جذاب اند برای مخاطب روزانه ها


نظر لطفتان می باشد! 

سلام .. چه قدر تغییر کردین و البته کردیم !. یادمه سالها پیش برای رفع خستگی و خوندن مطالب جالب و خنده دار وبلاگ شما رو میخوندم . البته گاهی هم عاشقانه های خوبی می نوشتید . الان نوشته هاتون یه حس عجیبی برام داره ، یه خستگی ، عجله ، جاموندن .. امیدوارم شهید پیدا بشه . 

 


سلام، من پیر شدم، خسته شدم، یه مقدار زیادی هم تکراری. آدما که زیادی بمونن، خدا باید بهشون کمک کنه تا چیده شن، وگرنه می پوسن. اون شهید هرجا باشه، خدا بردتش. خوش به حالشه. این توی خواب اومدناشم شیرین کاریشه برا ماها.
۱۶ دی ۰۰ ، ۱۰:۵۷ یک دانه شن

داستان این شهید رو می نویسید جریانش چیه؟ اون جایی که رو گفته گشتید اما نبود؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">