پشت کوهها

گذشته پشت کوهها

تماشاچی

دوشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۱:۱۸ ق.ظ

به نام خدا

میکشمش کنار و میگم این آخرین فرصتته، یا آدم میشی یا برمیگردی، بعد از اینجا دیگه جایی نیست، دیگه نه من پشتتم نه هرکی تا حالا بوده، قرار نیست کسی قدمی به سمتت بیاد، تو باید بدوی سمت بقیه.. این حرفا رو میزنم وقتی که ابروهام تو هم رفته و پیشونیم چروک برداشته. ریشهای یکی در میونم، یکی در میون سفید شدن و توی لحنم هیچ محبتی نیست. درست همون لحظه دارم به این فکر می کنم که آدم کمتر از این عمر می کنه که بخواد وقتش رو جایی تلف کنه که نه بخوانش و نه بتونن بفرستنش بره پی سرنوشتش. آدما زودتر از اینکه زیر خاکشون کنن می میرن. همون لحظه ای که وامیسن. همون لحظه ای که دیگه وامیسن و شروع میکنن به زل زدن به اطرافشون. همون لحظه ای که تماشاچی میشن. آدما همون لحظه مردن. 

۰۱/۰۲/۱۲
پشت کوهها

نظرات  (۱)

حاجی له لهم کردی ... 


دور از جون حاجی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">